با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Matted

ˈmætɪd ˈmætɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    (مو و غیره) کرک، ژولیده، کرک‌شده، درهم‌برهم، حصیری
    • - Her hair was matted and unkempt.
    • - موهایش کرک و وز بود.
    • - The athlete's hair was matted with sweat.
    • - موهای ورزشکار در اثر عرق ژولیده شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد matted

  1. adjective tangled
    Synonyms: disordered, kinky, knotted, rumpled, snarled, tousled, twisted, uncombed
    Antonyms: unknotted, untangled

ارجاع به لغت matted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «matted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/matted

لغات نزدیک matted

پیشنهاد بهبود معانی