با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Empire

ˈempaɪr ˈempaɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    empires

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    امپراتوری چند کشور که در دست یک پادشاه باشد، فرمانروایی، امپراتوری، حکمرانی
    • - the Roman Empire
    • - امپراتوری روم
    • - the Babylonian Empire
    • - امپراتوری بابل
    • - His empire lasted many years and became quite extensive.
    • - امپراتوری او سال‌ها دوام آورد و بسیار گسترده شد.
    • - They were consolidating their empire over Egypt.
    • - آنان سلطه‌ی خود را بر مصر تقویت می‌کردند.
    • - a cattle empire which extended over several thousand acres
    • - امپراتوری احشام که چندین هزار جریب وسعت داشت
  • adjective
    (Empire) سبکی در طراحی وسایل و دکوراسیون و معماری در اوایل قرن نوزدهم میلادی در فرانسه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد empire

  1. noun place ruled by sovereign; rule
    Synonyms: authority, command, commonwealth, control, domain, dominion, federation, government, people, power, realm, sovereignty, supremacy, sway, union

ارجاع به لغت empire

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «empire» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/empire

لغات نزدیک empire

پیشنهاد بهبود معانی