آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Effective

    ɪˈfektɪv ɪˈfektɪv

    صفت تفضیلی:

    more effective

    صفت عالی:

    most effective

    معنی effective | جمله با effective

    adjective B2

    مؤثر، کارگر، کاری، ثمربخش، مفید

    an effective blow

    ضربه‌ی کاری

    Her English was not good enough (for her) to take effective notes.

    انگلیسی او آن‌قدر خوب نبود که بتواند یادداشت‌های به‌دردخوری تهیه کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This drug is more effective than aspirin.

    این دارو از آسپرین مؤثرتر است.

    an effective remedy

    درمان مؤثر

    an effective curse

    نفرین گیرا

    His words were very effective.

    گفته‌های او بسیار نتیجه‌بخش بود.

    the amount of effective work done

    میزان کار مؤثر

    an effective speaker

    سخنران نافذ

    adjective

    معتبر، قانونی، قابل اجرا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The contract is effective as of the date of signature.

    قرارداد از تاریخ امضا به بعد معتبر است.

    His resignation was accepted effective as of December first.

    استعفای او از اول دسامبر پذیرفته شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The ceasefire will become effective today.

    آتش‌بس از امروز اجرا می‌شود.

    adjective

    آماده‌ی خدمت، آماده‌ی رزم

    Saddam doubled the number of his effective forces.

    صدام شمار نیروهای آماده به خدمت خود را دو برابر کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد effective

    1. adjective productive, persuasive
      Synonyms:
      useful able active competent efficient powerful cogent emphatic telling valid adequate serviceable sufficient forceful impressive operative practical convincing producing resultant energetic capable compelling direct efficacious potent striking trenchant moving live sound wicked virtuous yielding on the ball forceable powerhouse having lead in pencil playing hardball
      Antonyms:
      ineffective useless incapable impotent unproductive fruitless
    1. adjective in use at the time
      Synonyms:
      current in effect operative in force active actual real in operation in execution direct dynamic
      Antonyms:
      useless inoperative

    Collocations

    effective horsepower

    (فیزیک و مکانیک) توان مؤثر، اسب توان کارا، اسب بخار مؤثر

    لغات هم‌خانواده effective

    • noun
      effect, effectiveness
    • adjective
      effective, effectual
    • verb - transitive
      effect
    • adverb
      effectively

    سوال‌های رایج effective

    صفت تفضیلی effective چی میشه؟

    صفت تفضیلی effective در زبان انگلیسی more effective است.

    صفت عالی effective چی میشه؟

    صفت عالی effective در زبان انگلیسی most effective است.

    ارجاع به لغت effective

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «effective» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/effective

    لغات نزدیک effective

    • - effect a change
    • - effecter
    • - effective
    • - effective address
    • - effective horsepower
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.