با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Resultant

American: rɪˈzʌltənt British: rɪˈzʌltənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
منتجه، بردار، برایند، حاصل، منتج‌شونده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun adjective
منتجه، برایند
- a resultant force
- نیروی حاصله
- Success is the resultant of millions of decisions.
- موفقیت پیامد میلیون‌ها تصمیم‌گیری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد resultant

  1. noun Something brought about by a cause
    Synonyms: result, outcome, aftermath, consequence, corollary, effect, end product, event, fruit, harvest, issue, end point, precipitate, ramification, sequel, final-result, sequence, sequent, upshot, termination
  2. noun A vector that is the sum of two or more other vectors
    Synonyms: vector-sum
  3. adjective Following or accompanying as a consequence
    Synonyms: consequent, attendant, accompanying, concomitant, incidental, ensuant, sequent

ارجاع به لغت resultant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «resultant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/resultant

لغات نزدیک resultant

پیشنهاد بهبود معانی