فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Aftermath

ˈæftərmæθ ˈɑːftəmæθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    aftermaths

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C1
    پیامد، نتیجه (به‌ویژه نتیجه‌ی ناخوشایند)، عواقب بعدی، پسایند
    • - the aftermath of war
    • - عواقب جنگ
    • - We all worked together in the aftermath of the earthquake.
    • - همه‌ی ما با هم در پیامد پس از زلزله کار کردیم.
  • noun
    (کشاورزی) پس چین، محصول ثانوی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد aftermath

  1. noun situation following an event, occurrence
    Synonyms: after-effects, causatum, chain reaction, consequences, end, eventuality, flak, impact, issue, outcome, payoff, remainder, residual, residuum, results, upshot, waves

ارجاع به لغت aftermath

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «aftermath» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/aftermath

لغات نزدیک aftermath

پیشنهاد بهبود معانی