امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ramification

ˌræmɪfɪˈkeɪʃn ˌræmɪfɪˈkeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ramifications

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural countable
پیامد، عاقبت، نتیجه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the ramifications of an act
- پیامدهای یک عمل
- The decision had serious ramifications for the entire community.
- این تصمیم عواقب جدی برای کل جامعه داشت.
noun countable uncountable
انشعاب، شاخه، شاخه‌بندی
- the ramifications of an artery
- انشعابات سرخ‌رگ
- the complex ramifications of some tropical trees
- شاخه‌بندی پیچیده‌ی برخی درختان استوایی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ramification

  1. noun consequence, development
    Synonyms:
    bifurcation branch branching breaking complication consequence divarication division excrescence extension forking offshoot outgrowth partition radiation result sequel subdividing subdivision upshot
    Antonyms:
    cause

ارجاع به لغت ramification

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ramification» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ramification

لغات نزدیک ramification

پیشنهاد بهبود معانی