امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fruit

fruːt fruːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fruits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
میوه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- My favorite fruit is peach.
- میوه‌ی مورد‌علاقه‌ی من هلو است.
- Fruit is an essential part of a healthy diet.
- میوه بخشی ضروری از یک رژیم غذایی سالم است.
- The basket was filled with colorful fruit.
- سبد پر از میوه‌های رنگارنگ بود.
- Many fruits are rich in vitamins and minerals.
- بسیاری از میوه‌ها سرشار از ویتامین‌ها و مواد معدنی هستند.
- Fruit and vegetables provide vital nutrients for our health.
- میوه‌ها و سبزیجات مواد مغذی لازم برای سلامت ما را فراهم می‌کنند.
noun countable
زیست‌شناسی گیاه‌شناسی میوه (ساختاری در گیاهان که از نمو دیواره‌ی تخمدان حاصل می‌شود و دانه یا دانه‌های رسیده را در بر می‌گیرد) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

مشاهده
- The fruit of the apple tree is ripe and ready to be picked.
- میوه‌ی این درخت سیب، رسیده و آماده‌ی برداشت است.
- The fruit of the tree attracts various birds.
- میوه‌ی این درخت پرندگان مختلفی را به خود جذب می‌کند.
noun C2
پیامد، نتیجه، ثمره، ماحصل، دستاورد، نتیجه، پاداش
- This book is the fruit of five years of constant research.
- این کتاب ماحصل پنج سال تحقیق مداوم است.
- His perseverance in training paid off, yielding him the sweet fruit of victory.
- پشتکار او در تمرین کردن نتیجه داد و نتیجه‌ی شیرین پیروزی را به ارمغان آورد.
- After years of dedication, she finally tasted the fruit of her efforts.
- او پس‌از سال‌ها فداکاری، سرانجام ثمره‌ی تلاش خود را چشید.
noun slang countable informal
انگلیسی آمریکایی ناپسند مرد هم‌جنس‌گرا، مرد هم‌جنس‌باز، ابنه‌ای، اوبی، کونی (این واژه اغلب توهین‌آمیز تلقی می‌شود)
- He told me not to use words like "fruit" because it's disrespectful.
- او به من گفت که از کلماتی مانند «اوبی» استفاده نکنم، زیرا نامحترمانه است.
- Some people used to call him a fruit, but he never let the teasing bother him.
- بعضی از مردم او را کونی صدا می‌زدند، اما او هرگز اجازه نمی‌داد که این متلک‌ها او را آزار دهند.
verb - intransitive
میوه‌ دادن، محصول دادن، ثمر دادن
- These pear trees have always fruited well.
- این درختان گلابی همیشه خوب میوه داده‌اند.
- With proper care, the bushes will fruit all summer long.
- با مراقبت مناسب، این بوته‌ها در تمام تابستان محصول می‌دهند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fruit

  1. noun edible part of vegetative growth developed after flowering
    Synonyms:
    berry crop drupe grain harvest nut pome produce product yield
  1. noun result of labor
    Synonyms:
    advantage benefit consequence effect outcome pay profit result return reward

لغات هم‌خانواده fruit

  • verb - intransitive
    fruit

ارجاع به لغت fruit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fruit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fruit

لغات نزدیک fruit

پیشنهاد بهبود معانی