فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fruit

fruːt fruːt

شکل جمع:

fruits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1

میوه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

My favorite fruit is peach.

میوه‌ی مورد‌علاقه‌ی من هلو است.

Fruit is an essential part of a healthy diet.

میوه بخشی ضروری از یک رژیم غذایی سالم است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The basket was filled with colorful fruit.

سبد پر از میوه‌های رنگارنگ بود.

Many fruits are rich in vitamins and minerals.

بسیاری از میوه‌ها سرشار از ویتامین‌ها و مواد معدنی هستند.

Fruit and vegetables provide vital nutrients for our health.

میوه‌ها و سبزیجات مواد مغذی لازم برای سلامت ما را فراهم می‌کنند.

noun countable

زیست‌شناسی گیاه‌شناسی میوه (ساختاری در گیاهان که از نمو دیواره‌ی تخمدان حاصل می‌شود و دانه یا دانه‌های رسیده را در بر می‌گیرد)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The fruit of the apple tree is ripe and ready to be picked.

میوه‌ی این درخت سیب، رسیده و آماده‌ی برداشت است.

The fruit of the tree attracts various birds.

میوه‌ی این درخت پرندگان مختلفی را به خود جذب می‌کند.

noun C2

پیامد، نتیجه، ثمره، ماحصل، دستاورد، نتیجه، پاداش

This book is the fruit of five years of constant research.

این کتاب ماحصل پنج سال تحقیق مداوم است.

His perseverance in training paid off, yielding him the sweet fruit of victory.

پشتکار او در تمرین کردن نتیجه داد و نتیجه‌ی شیرین پیروزی را به ارمغان آورد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

After years of dedication, she finally tasted the fruit of her efforts.

او پس‌از سال‌ها فداکاری، سرانجام ثمره‌ی تلاش خود را چشید.

noun slang countable informal

انگلیسی آمریکایی ناپسند مرد هم‌جنس‌گرا، مرد هم‌جنس‌باز، ابنه‌ای، اوبی، کونی (این واژه اغلب توهین‌آمیز تلقی می‌شود)

He told me not to use words like "fruit" because it's disrespectful.

او به من گفت که از کلماتی مانند «اوبی» استفاده نکنم، زیرا نامحترمانه است.

Some people used to call him a fruit, but he never let the teasing bother him.

بعضی از مردم او را کونی صدا می‌زدند، اما او هرگز اجازه نمی‌داد که این متلک‌ها او را آزار دهند.

verb - intransitive

میوه‌ دادن، محصول دادن، ثمر دادن

These pear trees have always fruited well.

این درختان گلابی همیشه خوب میوه داده‌اند.

With proper care, the bushes will fruit all summer long.

با مراقبت مناسب، این بوته‌ها در تمام تابستان محصول می‌دهند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fruit

  1. noun edible part of vegetative growth developed after flowering
    Synonyms:
    product produce yield crop harvest grain nut berry pome drupe
  1. noun result of labor
    Synonyms:
    result consequence effect outcome return benefit advantage profit reward pay

لغات هم‌خانواده fruit

  • verb - intransitive
    fruit

ارجاع به لغت fruit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fruit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fruit

لغات نزدیک fruit

پیشنهاد بهبود معانی