گذشتهی ساده:
returnedشکل سوم:
returnedسومشخص مفرد:
returnsوجه وصفی حال:
returningشکل جمع:
returnsبرگشتن، بازگشتن، بازآمدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
After lunch, he will return to his office.
پس از ناهار به ادارهاش باز خواهد گشت.
I returned to Iran.
به ایران برگشتم.
They returned from London to Tehran.
از لندن به تهران بازگشتند.
the lost Joseph will return to Canaan, don't grieve ...
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور ...
پس دادن، جبران کردن، عوض دادن، (سلام و احوالپرسی و غیره) پاسخ دادن، جواب دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Return good for evil!
بدی را با نیکی پس بده!
He returned my greeting with a friendly smile.
به سلام من با لبخندی دوستانه پاسخ داد.
"very well," returned his brother
برادرش پاسخ داد: «بسیار خوب»
... به همراه داشتن، برگرداندن (سود)، سود دادن، بازده دادن
The investment is expected to return substantial profits.
انتظار میرود این سرمایهگذاری سود قابل توجهی را به همراه داشته باشد.
The real estate market is set to return impressive returns this year.
بازار املاک و مستغلات قرار است امسال بازده چشمگیری داشته باشد.
برگرداندن، پس بردن، پس آوردن، پس دادن، پس فرستادن، بازگرداندن، بازپس فرستادن، اعاده کردن، مسترد داشتن
I returned the book which he had lent me.
کتابی که به من قرض داده بود، برگرداندم.
We returned the room to its former look.
اتاق را به شکل سابق خود برگرداندیم.
We will return these houses to their owners.
این خانهها را به صاحبان آنها پس خواهیم داد.
He returned the handkerchief to his pocket.
دستمال را به جیبش برگرداند.
He returned my gift unopened.
هدیهی مرا باز نکرده پس فرستاد.
to return an echo
پژواک را پس فرستادن
ورزش برگرداندن، برگشت دادن (توپ)
The player's quick reflexes allowed him to return the serve with ease.
رفلکسهای سریع این بازیکن به او امکان داد تا بهراحتی سرویس را برگرداند.
The player skillfully returned the ball.
بازیکن توپ را با مهارت برگشت داد.
عود کردن (بیماری)، دوباره ظاهر شدن، دوباره پیدا شدن، دوباره آشکار شدن، برگشتن، به حال اول برگشتن، به سر جای خود برگشتن
After several months of remission, her symptoms started to return.
پس از چندین ماه بهبودی، علائم او شروع به عود کردن کردند.
The full moon will return in a few weeks.
ماه کامل تا چند هفتهی دیگر دوباره ظاهر خواهد شد.
انگلیسی بریتانیایی سیاست انتخاب کردن (کسی) (برای عضویت در مجلس یا شغل سیاسی دیگر)
The constituents will return their preferred candidate.
رأیدهندگان نامزد مورد نظر خود را انتخاب خواهند کرد.
The Prime Minister hopes the public will return him.
نخستوزیر امیدوار است مردم او را انتخاب کنند.
بازگشت، برگشت (شخص) (به مکان پیشین)
The soldier's return home was met with tears of joy from his family.
بازگشت این سرباز به خانه اشک شوق خانوادهاش را بهدنبال داشت.
We eagerly awaited our friend's return from their trip abroad.
مشتاقانه منتظر برگشت دوستمان از سفر خارج از کشور بودیم.
بازگشت، برگشت (به فعالیت پیشین)
The return of the popular TV show brought excitement to fans.
بازگشت این برنامهی تلویزیونی پرطرفدار باعث هیجان هواداران شد.
The return to a regular exercise routine helped improve her health.
برگشت به برنامهی ورزشی منظم به بهبود سلامت او کمک کرد.
انگلیسی بریتانیایی سفر بلیت رفتوبرگشت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
Emily's return to Paris was booked for next Friday.
بلیت بلیت رفتوبرگشت امیلی به پاریس برای جمعهی آینده رزرو شد.
I need to book my return.
باید بلیت رفتوبرگشتم را رزرو کنم.
ورزش دویدن به سمت دروازهی حریف (با توپ) (پس از تصاحب آن) (در فوتبال آمریکایی)
The return was swift
دویدن به سمت دروازهی حریف سریع بود.
The return after the interception caught the entire stadium by surprise.
دویدن به سمت دروازهی حریف پس از قطع توپ کل ورزشگاه را غافلگیر کرد.
جبران، عوض
The return of the favor was unexpected.
جبران لطف غیرمنتظره بود.
The return of kindness from strangers restored my faith in humanity.
جبران مهربانی از سوی غریبهها باورم را به انسانیت بازگرداند.
He lent us his car and in return we let him use our boat.
او اتومبیلش را به ما قرض داد، در عوض ما هم گذاشتیم از قایقمان استفاده کند.
سود، بهره، بازده، عایدی
His investment yielded a handsome return.
سرمایهگذاری او سود خوبی به بار آورد.
The return on my investment was higher than I expected.
بازده سرمایهی من بیشتر از چیزی بود که انتظار داشتم.
بازگشت (سبک لباس پوشیدن و غیره)
The return of vintage fashion trends has gained popularity in recent years.
بازگشت ترندهای قدیمی مد در سالهای اخیر محبوبیت پیدا کرده است.
The return of traditional cooking methods has sparked a renewed interest in culinary heritage.
بازگشت روشهای سنتی پختوپز باعث علاقهی مجدد به میراث آشپزی شده است.
کامپیوتر بازگشت (یکی از کلیدهای صفحهکلید)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
Press the return key to confirm your selection.
برای تأیید انتخاب خود، کلید بازگشت را فشار دهید.
The return key is located at the bottom right corner of the keyboard.
کلید بازگشت در گوشهی سمت راست پایین صفحهکلید قرار دارد.
بازگردانی، پس دادن، پس فرستادن، استرداد، عودت
the return of confiscated properties
استرداد اموال مصادرهشده
The return of the stolen goods was a relief to the store owner.
بازگردانی اجناس مسروقه باعث آرامش صاحب فروشگاه شد.
ورزش برگرداندن (توپ)
His powerful return caught his opponent off guard.
برگرداندن قدرتمند او حریفش را غافلگیر کرد.
The return of serve was a key element in her strategy.
برگرداندن سرویس عنصری کلیدی در استراتژی او بود.
برگشتی، بازگشتی، مربوط به برگشت
a return valve
سوپاپ بازگشتی
a return current
جریان بازگشتی
a return match
مسابقهی برگشت
رأی دادن، اعلام حکم کردن، حکم دادن
The court returned the verdict of not guilty.
دادگاه رأی به بیگناهی (او) داد.
The jury will return after deliberating.
هیدتمنصفه پس از بررسی حکم خواهد داد.
اقتصاد اظهارنامه (مالیات بر درآمد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
income tax returns
گزارش مالیات بر درآمد
I received a letter from the IRS about my tax return.
نامهای از IRS (خدمات درآمد داخلی) درمورد اظهارنامهی مالیاتیام دریافت کردم.
گزارش کردن، در اختیار ... گذاشتن
They returned the names of all residents of these two streets.
نام همهی ساکنان این دو خیابان را گزارش کردند.
The detective must return the case files to the chief investigator by tomorrow.
کارآگاه باید تا فردا پروندهها را در اختیار بازپرس ارشد بگذارد.
نتایج (returns)
election returns
نتایج انتخابات
census returns
نتایج سرشماری
Her efforts showed no returns.
کوششهای او نتیجهای نداشت.
(انگلیس) با پست بعدی
در ازای، در عوض، درمقابل
در هنگام بازگشت، در مراجعت او
تعارف را پاسخ دادن، تعریف متقابل کردن
بازگشت به قدرت، بازیابی جاه و مقام
به بازدید (کسی) رفتن
جایی که بازگشت از آن ممکن نیست، مرز بیبازگشت
کلمه "return" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد. این کلمه به عنوان یک فعل و همچنین به عنوان یک اسم مورد استفاده قرار میگیرد. در ادامه به بررسی معانی، کاربردها و نکات جالب مربوط به این کلمه میپردازیم.
معانی و کاربردها
1. بازگشت: یکی از معانی اصلی "return" مفهوم بازگشت به مکان یا وضعیت قبلی است. به عنوان مثال، وقتی کسی از سفر برمیگردد یا به خانه خود بازمیگردد، میگوییم "He will return home."
2. بازگرداندن: این کلمه همچنین به معنای بازگرداندن چیزی به صاحبش یا به وضعیت اولیه است. مثلاً وقتی که کتابی را به کتابخانه برمیگردانید، میگویید "I need to return this book."
3. نتیجه یا عایدی: در زمینههای مالی، "return" به معنای عایدی یا سود یک سرمایهگذاری است. مثلاً "The return on investment was higher than expected."
4. پاسخ یا واکنش: در برخی مواقع، "return" به معنای پاسخ دادن به یک سوال یا واکنش به یک عمل است. مثلاً "He returned the question with another question."
5. بازگشت در برنامهنویسی: در دنیای کامپیوتر و برنامهنویسی، "return" به معنای خروج از یک تابع و برگرداندن یک مقدار به برنامه است. این مفهوم در زبانهای برنامهنویسی مختلف مانند Python، Java و C++ کاربرد دارد.
نکات جالب
- ریشه کلمه: واژه "return" از زبان لاتین به انگلیسی آمده و از کلمه "returnare" به معنای "بازگشت" مشتق شده است.
- استفادههای مختلف: این کلمه در عبارات مختلفی به کار میرود، مانند "return ticket" (بلیط رفت و برگشت) یا "return policy" (سیاست بازگشت کالا).
- در فرهنگها: مفهوم بازگشت در فرهنگهای مختلف بسیار مهم است. به عنوان مثال، در برخی فرهنگها، مراسمهایی برای بازگشتن به خانه پس از سفر یا بازگشت به خانواده وجود دارد.
- در فلسفه: مفهوم "return" در فلسفه نیز مورد بحث قرار گرفته است، به ویژه در زمینههای مربوط به وجود و زمان. برخی فلاسفه به این موضوع پرداختهاند که آیا بازگشت به یک وضعیت اولیه ممکن است یا خیر.
- معانی استعاری: "return" در زبان انگلیسی میتواند به معانی استعاری نیز اشاره کند، مانند "return to innocence" (بازگشت به معصومیت) یا "return of the prodigal son" (بازگشت پسر گمشده).
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «return» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/return