آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آذر ۱۴۰۳

    Return

    rɪˈtɜrːn rɪˈtɜːn

    گذشته‌ی ساده:

    returned

    شکل سوم:

    returned

    سوم‌شخص مفرد:

    returns

    وجه وصفی حال:

    returning

    شکل جمع:

    returns

    معنی return | جمله با return

    verb - intransitive A2

    برگشتن، بازگشتن، بازآمدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    After lunch, he will return to his office.

    پس از ناهار به اداره‌اش باز خواهد گشت.

    I returned to Iran.

    به ایران برگشتم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They returned from London to Tehran.

    از لندن به تهران بازگشتند.

    the lost Joseph will return to Canaan, don't grieve ...

    یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور ...

    verb - transitive C1

    پس دادن، جبران کردن، عوض دادن، (سلام و احوال‌پرسی و غیره) پاسخ دادن، جواب دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Return good for evil!

    بدی را با نیکی پس بده!

    He returned my greeting with a friendly smile.

    به سلام من با لبخندی دوستانه پاسخ داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    "very well," returned his brother

    برادرش پاسخ داد: «بسیار خوب»

    verb - transitive

    ... به همراه داشتن، برگرداندن (سود)، سود دادن، بازده دادن

    The investment is expected to return substantial profits.

    انتظار می‌رود این سرمایه‌گذاری سود قابل توجهی را به همراه داشته باشد.

    The real estate market is set to return impressive returns this year.

    بازار املاک و مستغلات قرار است امسال بازده چشمگیری داشته باشد.

    verb - transitive

    برگرداندن، پس بردن، پس آوردن، پس دادن، پس فرستادن، بازگرداندن، بازپس فرستادن، اعاده کردن، مسترد داشتن

    I returned the book which he had lent me.

    کتابی که به من قرض داده بود، برگرداندم.

    We returned the room to its former look.

    اتاق را به‌ شکل سابق خود برگرداندیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We will return these houses to their owners.

    این خانه‌ها را به صاحبان آن‌ها پس خواهیم داد.

    He returned the handkerchief to his pocket.

    دستمال را به جیبش برگرداند.

    He returned my gift unopened.

    هدیه‌ی مرا باز نکرده پس فرستاد.

    to return an echo

    پژواک را پس فرستادن

    verb - transitive

    ورزش برگرداندن، برگشت دادن (توپ)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The player's quick reflexes allowed him to return the serve with ease.

    رفلکس‌های سریع این بازیکن به او امکان داد تا به‌راحتی سرویس را برگرداند.

    The player skillfully returned the ball.

    بازیکن توپ را با مهارت برگشت داد.

    verb - intransitive B2

    عود کردن (بیماری)، دوباره ظاهر شدن، دوباره پیدا شدن، دوباره آشکار شدن، برگشتن، به حال اول برگشتن، به سر جای خود برگشتن

    After several months of remission, her symptoms started to return.

    پس از چندین ماه بهبودی، علائم او شروع به عود کردن کردند.

    The full moon will return in a few weeks.

    ماه کامل تا چند هفته‌ی دیگر دوباره ظاهر خواهد شد.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی سیاست انتخاب کردن (کسی) (برای عضویت در مجلس یا شغل سیاسی دیگر)

    The constituents will return their preferred candidate.

    رأی‌دهندگان نامزد مورد نظر خود را انتخاب خواهند کرد.

    The Prime Minister hopes the public will return him.

    نخست‌وزیر امیدوار است مردم او را انتخاب کنند.

    noun singular B1

    بازگشت، برگشت (شخص) (به مکان پیشین)

    The soldier's return home was met with tears of joy from his family.

    بازگشت این سرباز به خانه اشک شوق خانواده‌اش را به‌دنبال داشت.

    We eagerly awaited our friend's return from their trip abroad.

    مشتاقانه منتظر برگشت دوستمان از سفر خارج از کشور بودیم.

    noun singular

    بازگشت، برگشت (به فعالیت پیشین)

    The return of the popular TV show brought excitement to fans.

    بازگشت این برنامه‌ی تلویزیونی پرطرفدار باعث هیجان هواداران شد.

    The return to a regular exercise routine helped improve her health.

    برگشت به برنامه‌ی ورزشی منظم به بهبود سلامت او کمک کرد.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی سفر بلیت رفت‌وبرگشت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    Emily's return to Paris was booked for next Friday.

    بلیت بلیت رفت‌وبرگشت امیلی به پاریس برای جمعه‌ی آینده رزرو شد.

    I need to book my return.

    باید بلیت رفت‌وبرگشتم را رزرو کنم.

    noun

    ورزش دویدن به سمت دروازه‌ی حریف (با توپ) (پس از تصاحب آن) (در فوتبال آمریکایی)

    The return was swift

    دویدن به سمت دروازه‌ی حریف سریع بود.

    The return after the interception caught the entire stadium by surprise.

    دویدن به سمت دروازه‌ی حریف پس از قطع توپ کل ورزشگاه را غافل‌گیر کرد.

    noun countable uncountable

    جبران، عوض

    The return of the favor was unexpected.

    جبران لطف غیرمنتظره بود.

    The return of kindness from strangers restored my faith in humanity.

    جبران مهربانی از سوی غریبه‌ها باورم را به انسانیت بازگرداند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He lent us his car and in return we let him use our boat.

    او اتومبیلش را به ما قرض داد، در عوض ما هم گذاشتیم از قایقمان استفاده کند.

    noun countable uncountable

    سود، بهره، بازده، عایدی

    His investment yielded a handsome return.

    سرمایه‌گذاری او سود خوبی به بار آورد.

    The return on my investment was higher than I expected.

    بازده سرمایه‌ی من بیشتر از چیزی بود که انتظار داشتم.

    noun singular

    بازگشت (سبک لباس پوشیدن و غیره)

    The return of vintage fashion trends has gained popularity in recent years.

    بازگشت ترندهای قدیمی مد در سال‌های اخیر محبوبیت پیدا کرده است.

    The return of traditional cooking methods has sparked a renewed interest in culinary heritage.

    بازگشت روش‌های سنتی پخت‌وپز باعث علاقه‌ی مجدد به میراث آشپزی شده است.

    noun uncountable B1

    کامپیوتر بازگشت (یکی از کلیدهای صفحه‌کلید)

    return, بازگشت (یکی از کلیدهای صفحه‌کلید)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    Press the return key to confirm your selection.

    برای تأیید انتخاب خود، کلید بازگشت را فشار دهید.

    The return key is located at the bottom right corner of the keyboard.

    کلید بازگشت در گوشه‌ی سمت راست پایین صفحه‌کلید قرار دارد.

    noun singular C1

    بازگردانی، پس دادن، پس فرستادن، استرداد، عودت

    the return of confiscated properties

    استرداد اموال مصادره‌شده

    The return of the stolen goods was a relief to the store owner.

    بازگردانی اجناس مسروقه باعث آرامش صاحب فروشگاه شد.

    noun countable

    ورزش برگرداندن (توپ)

    His powerful return caught his opponent off guard.

    برگرداندن قدرتمند او حریفش را غافل‌گیر کرد.

    The return of serve was a key element in her strategy.

    برگرداندن سرویس عنصری کلیدی در استراتژی او بود.

    adjective

    برگشتی، بازگشتی، مربوط به برگشت

    a return valve

    سوپاپ بازگشتی

    a return current

    جریان بازگشتی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a return match

    مسابقه‌ی برگشت

    verb - transitive formal

    رأی دادن، اعلام حکم کردن، حکم دادن

    The court returned the verdict of not guilty.

    دادگاه رأی به بی‌گناهی (او) داد.

    The jury will return after deliberating.

    هیدت‌منصفه پس از بررسی حکم خواهد داد.

    noun countable

    اقتصاد اظهارنامه (مالیات بر درآمد)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    income tax returns

    گزارش مالیات بر درآمد

    I received a letter from the IRS about my tax return.

    نامه‌ای از IRS (خدمات درآمد داخلی) درمورد اظهارنامه‌ی مالیاتی‌ام دریافت کردم.

    verb - transitive

    گزارش کردن، در اختیار ... گذاشتن

    They returned the names of all residents of these two streets.

    نام همه‌ی ساکنان این دو خیابان را گزارش کردند.

    The detective must return the case files to the chief investigator by tomorrow.

    کارآگاه باید تا فردا پرونده‌ها را در اختیار بازپرس ارشد بگذارد.

    noun plural

    نتایج (returns)

    election returns

    نتایج انتخابات

    census returns

    نتایج سرشماری

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Her efforts showed no returns.

    کوشش‌های او نتیجه‌ای نداشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد return

    1. noun coming again
      Synonyms:
      coming arrival appearance entrance entry reappearance recurrence recovery reaction restitution restoration reinstatement replacement reversion retreat homecoming answer rejoinder reoccurrence acknowledgment reestablishment revisitation recompense recompensing recoiling recoil rebound recrudescence repossession restoring
      Antonyms:
      departure leave
    1. noun earnings, benefit
      Synonyms:
      gain profit income revenue benefit advantage reward proceeds compensation yield results take takings interest repayment reimbursement reparation recompense requital reciprocation gate lucre avail accruement accrual
      Antonyms:
      payment debt
    1. noun answer
      Synonyms:
      response reply respond rejoinder retort comeback riposte antiphon
      Antonyms:
      question request
    1. noun summary
      Synonyms:
      account report statement record list form tabulation
    1. verb go back, turn back
      Synonyms:
      come back turn back revert retreat reappear recoil recur reenter revisit reconsider repeat revolve rotate react retire rebound repair move back go again turn back up reexamine double back come again retrace steps circle back reoccur recrudesce reel back hark back to
      Antonyms:
      leave depart
    1. verb give back, send back
      Synonyms:
      give send restore repay replace refund remit hand back pay back put back take back transmit render reimburse react requite reciprocate retaliate convey reestablish reinstate reinsert reseat restitute bestow carry back thrust back toss back roll back make restitution rebate recompense
      Antonyms:
      take keep
    1. verb earn
      Synonyms:
      make net pay bring in yield score clear pay off repay clean up cash in on show profit make a killing pay dividend
      Antonyms:
      pay
    1. verb answer
      Synonyms:
      reply respond state report communicate announce declare deliver render retort submit come to arrive at come in pass bring in rejoin come back
      Antonyms:
      ask request

    Collocations

    by return (of post)

    (انگلیس) با پست بعدی

    in return (for)

    در ازای، در عوض، درمقابل

    on his return

    در هنگام بازگشت، در مراجعت او

    return a compliment

    تعارف را پاسخ دادن، تعریف متقابل کردن

    return to power

    بازگشت به قدرت، بازیابی جاه و مقام

    Collocations بیشتر

    return a visit

    به بازدید (کسی) رفتن

    Idioms

    point of no return

    جایی که بازگشت از آن ممکن نیست، مرز بی‌بازگشت

    سوال‌های رایج return

    معنی return به فارسی چی میشه؟

    کلمه "return" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد. این کلمه به عنوان یک فعل و همچنین به عنوان یک اسم مورد استفاده قرار می‌گیرد. در ادامه به بررسی معانی، کاربردها و نکات جالب مربوط به این کلمه می‌پردازیم.

    معانی و کاربردها

    1. بازگشت: یکی از معانی اصلی "return" مفهوم بازگشت به مکان یا وضعیت قبلی است. به عنوان مثال، وقتی کسی از سفر برمی‌گردد یا به خانه خود بازمی‌گردد، می‌گوییم "He will return home."

    2. بازگرداندن: این کلمه همچنین به معنای بازگرداندن چیزی به صاحبش یا به وضعیت اولیه است. مثلاً وقتی که کتابی را به کتابخانه برمی‌گردانید، می‌گویید "I need to return this book."

    3. نتیجه یا عایدی: در زمینه‌های مالی، "return" به معنای عایدی یا سود یک سرمایه‌گذاری است. مثلاً "The return on investment was higher than expected."

    4. پاسخ یا واکنش: در برخی مواقع، "return" به معنای پاسخ دادن به یک سوال یا واکنش به یک عمل است. مثلاً "He returned the question with another question."

    5. بازگشت در برنامه‌نویسی: در دنیای کامپیوتر و برنامه‌نویسی، "return" به معنای خروج از یک تابع و برگرداندن یک مقدار به برنامه است. این مفهوم در زبان‌های برنامه‌نویسی مختلف مانند Python، Java و C++ کاربرد دارد.

    نکات جالب

    - ریشه کلمه: واژه "return" از زبان لاتین به انگلیسی آمده و از کلمه "returnare" به معنای "بازگشت" مشتق شده است.

    - استفاده‌های مختلف: این کلمه در عبارات مختلفی به کار می‌رود، مانند "return ticket" (بلیط رفت و برگشت) یا "return policy" (سیاست بازگشت کالا).

    - در فرهنگ‌ها: مفهوم بازگشت در فرهنگ‌های مختلف بسیار مهم است. به عنوان مثال، در برخی فرهنگ‌ها، مراسم‌هایی برای بازگشتن به خانه پس از سفر یا بازگشت به خانواده وجود دارد.

    - در فلسفه: مفهوم "return" در فلسفه نیز مورد بحث قرار گرفته است، به ویژه در زمینه‌های مربوط به وجود و زمان. برخی فلاسفه به این موضوع پرداخته‌اند که آیا بازگشت به یک وضعیت اولیه ممکن است یا خیر.

    - معانی استعاری: "return" در زبان انگلیسی می‌تواند به معانی استعاری نیز اشاره کند، مانند "return to innocence" (بازگشت به معصومیت) یا "return of the prodigal son" (بازگشت پسر گمشده).

    گذشته‌ی ساده return چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده return در زبان انگلیسی returned است.

    شکل سوم return چی میشه؟

    شکل سوم return در زبان انگلیسی returned است.

    شکل جمع return چی میشه؟

    شکل جمع return در زبان انگلیسی returns است.

    وجه وصفی حال return چی میشه؟

    وجه وصفی حال return در زبان انگلیسی returning است.

    سوم‌شخص مفرد return چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد return در زبان انگلیسی returns است.

    ارجاع به لغت return

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «return» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/return

    لغات نزدیک return

    • - retrovirus
    • - retsina
    • - return
    • - return a compliment
    • - return a visit
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.