گذشتهی ساده:
retortedشکل سوم:
retortedسومشخص مفرد:
retortsوجه وصفی حال:
retortingشکل جمع:
retortsبرگرداندن، پس دادن، جواب متقابل دادن، جواب متقابل، تلافی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to retort heat
حرارت را پسافکندن
"no, you did!" retorted Marzieh
مرضیه پاسخ داد: «نه، خودت کردی!»
She retorted that it was I who was truly at fault.
او در جواب گفت که مقصر واقعی من بودهام.
His retorts silenced his accusers.
پاسخهای دندانشکن او متهمکنندگانش را ساکت کرد.
to retort an incivility
گستاخی را تلافی کردن
to retort an accusation
اتهام متقابل وارد کردن
retort coke
کک قرعی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «retort» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/retort