آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۵ خرداد ۱۴۰۲

    Come To

    معنی come to | جمله با come to

    phrasal verb A1

    به هوش آمدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    After fainting, it took a few minutes for her to come to and remember where she was.

    بعد از اینکه از حال رفت، چند دقیقه‌ای طول کشید تا به هوش بیاید و یادش بیاید که کجاست.

    The patient finally came to and immediately asked for water.

    بیمار بالاخره به هوش آمد و فورا درخواست آب کرد.

    phrasal verb

    به ذهن رسیدن، به ذهن خطور کردن، فهمیدن، دریافتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The idea of starting a business has come to me recently.

    ایده‌ی شروع یک کسب‌وکار اخیرا به ذهنم رسیده.

    When I read that book, a new perspective on life came to me.

    وقتی آن کتاب را خواندم، دیدگاه جدیدی از زندگی را درک کردم.

    phrasal verb

    (به مقدار یا مبلغی) رسیدن، بالغ شدن، شدن

    The total amount of expenses for the trip comes to $500.

    مبلغ کلی هزینه‌های سفر 500 دلار می‌شود.

    The value of his assets comes to over a million dollars.

    ارزش دارایی‌های او به بیش از یک میلیون دلار بالغ می‌شود.

    phrasal verb

    کار به جایی کشیدن یا رسیدن، طوری شدن وضعیت یا اوضاع، به موقعیت یا جایگاهی رسیدن، به جایی رسیدن

    After years of hard work, John finally came to a point where he was able to buy his dream house.

    جان بعد از سال‌ها سختکوشی، نهایتا به جایگاهی رسید که می‌توانست خانه‌ی مطلوبش را بخرد.

    The negotiations were tense, but eventually both parties were able to come to an agreement that satisfied everyone.

    مذاکرات پرتنش بود اما در نهایت هر دو طرف به توافقی رسیدند که همه را راضی می‌کرد.

    phrasal verb

    (کشتی) لنگر انداختن، توقف کردن، استراحت کردن

    The ship finally came to after a long journey across the ocean.

    کشتی بعد از یک سفر طولانی در اقیانوس بالاخره لنگر انداخت.

    The yacht came to rest in the calm waters of the cove.

    قایق تفریحی برای استراحت در آب‌های آرام خلیج کوچک توقف کرد.

    phrasal verb

    سر کشتی را به سوی باد چرخاندن

    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت come to

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «come to» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-to

    لغات نزدیک come to

    • - come through
    • - come through with
    • - come to
    • - come to (or reach) a conclusion
    • - come to a boil
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.