به هوش آمدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
After fainting, it took a few minutes for her to come to and remember where she was.
بعد از اینکه از حال رفت، چند دقیقهای طول کشید تا به هوش بیاید و یادش بیاید که کجاست.
The patient finally came to and immediately asked for water.
بیمار بالاخره به هوش آمد و فورا درخواست آب کرد.
به ذهن رسیدن، به ذهن خطور کردن، فهمیدن، دریافتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The idea of starting a business has come to me recently.
ایدهی شروع یک کسبوکار اخیرا به ذهنم رسیده.
When I read that book, a new perspective on life came to me.
وقتی آن کتاب را خواندم، دیدگاه جدیدی از زندگی را درک کردم.
(به مقدار یا مبلغی) رسیدن، بالغ شدن، شدن
The total amount of expenses for the trip comes to $500.
مبلغ کلی هزینههای سفر 500 دلار میشود.
The value of his assets comes to over a million dollars.
ارزش داراییهای او به بیش از یک میلیون دلار بالغ میشود.
کار به جایی کشیدن یا رسیدن، طوری شدن وضعیت یا اوضاع، به موقعیت یا جایگاهی رسیدن، به جایی رسیدن
After years of hard work, John finally came to a point where he was able to buy his dream house.
جان بعد از سالها سختکوشی، نهایتا به جایگاهی رسید که میتوانست خانهی مطلوبش را بخرد.
The negotiations were tense, but eventually both parties were able to come to an agreement that satisfied everyone.
مذاکرات پرتنش بود اما در نهایت هر دو طرف به توافقی رسیدند که همه را راضی میکرد.
(کشتی) لنگر انداختن، توقف کردن، استراحت کردن
The ship finally came to after a long journey across the ocean.
کشتی بعد از یک سفر طولانی در اقیانوس بالاخره لنگر انداخت.
The yacht came to rest in the calm waters of the cove.
قایق تفریحی برای استراحت در آبهای آرام خلیج کوچک توقف کرد.
سر کشتی را به سوی باد چرخاندن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «come to» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-to