(خبر یا منظور و پیام) رسیدن، بیان کردن، دریافت کردن، دریافت شدن، درک کردن، نشان دادن، فرستادن
Have the test results come through yet?
نتایج آزمایش رسیده است؟
a writer whose personality comes through clearly in her writings
نویسندهای که شخصیتش در نوشتههایش به وضوح درک میشود
رفتن، آمدن، رسیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The reporter promised to come through with breaking news as soon as it was confirmed.
گزارشگر قول داد با اخبار فوری به محض تایید شدن بیاید.
I hope my friend can come through with the news about the job interview.
امیدوارم دوستم با خبر مصاحبهی شغلی بیاید.
سر قول خود ماندن، به تعهد خود عمل کردن، انجام دادن، عمل کردن
The company needs to come through with their promise to deliver the product on time.
شرکت باید به تعهدش مبنی بر تحویل به موقع محصول عمل کند.
I'm counting on you to come through and finish the project before the deadline.
روی تو حساب کردهام که به قولت عمل کنی و پروژه را قبل از سررسید تمام کنی.
تحمل کردن، طاقت آوردن، تاب آوردن، بهبود یافتن (بعد از بیماری)، زنده ماندن، جان سالم به در بردن
I knew I could count on my friends to help me come through this tough time.
میدانستم که میتوانم روی کمک دوستانم برای تحمل این دوران سخت حساب کنم.
They were able to come through the economic downturn.
آنها میتوانستند رکود اقتصادی را تاب بیاورند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «come through» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-through