با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Kick In

American: ˈkɪkɪn British: kɪkɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb C1
مشارکت کردن، شرکت کردن، سهیم شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
phrasal verb
اثر کردن، عمل کردن
phrasal verb
مردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kick in

  1. verb contribute
    Synonyms: ante up, chip in, commit, dish out, dole out, donate, fork over, furnish, give, hand out, hand over, pitch in, pony up, provide

ارجاع به لغت kick in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kick in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kick in

لغات نزدیک kick in

پیشنهاد بهبود معانی