Kick In

American: ˈkɪkɪn British: kɪkɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb C1
مشارکت کردن، شرکت کردن، سهیم شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
phrasal verb
اثر کردن، عمل کردن
phrasal verb
مردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kick in

  1. verb contribute
    Synonyms:
    give donate provide furnish commit chip in pitch in hand out dish out dole out hand over ante up fork over pony up

ارجاع به لغت kick in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kick in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kick in

لغات نزدیک kick in

پیشنهاد بهبود معانی