آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Commit

    kəˈmɪt kəˈmɪt

    گذشته‌ی ساده:

    committed

    شکل سوم:

    committed

    معنی commit | جمله با commit

    verb - transitive B2

    مرتکب شدن، کردن (خلاف و جرم و جنایت)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    a man who has committed a crime

    مردی که مرتکب جنایت شده است

    He tried to commit suicide.

    سعی کرد خودکشی کند.

    verb - transitive

    سپردن، فرستادن، تحویل دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    We commit his fame to posterity.

    ما شهرت او را به آیندگان می‌سپاریم.

    Those ideas will be committed to the trash heap of history.

    آن عقاید به زباله‌دان تاریخ خواهند پیوست.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They were committed to prison.

    آن‌ها را به زندان تحویل دادند.

    to be committed to a mental hospital

    به بیمارستان روانی فرستاده شدن

    verb - intransitive verb - transitive

    متعهد کردن، متعهد شدن، مقید شدن، مقید کردن

    We will commit ourselves to the protection of the poor.

    ما خود را متعهد به حمایت از بینوایان خواهیم کرد.

    She committed to attending the meeting on time.

    او متعهد شد که به‌موقع در جلسه شرکت کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The company committed to reducing its carbon emissions by 50%.

    این شرکت متعهد شده است که انتشار کربن خود را تا پنجاه درصد کاهش دهد.

    They committed to contributing to the charity every month.

    آن‌ها متعهد شدند که هر ماه به این خیریه کمک کنند.

    verb - transitive

    اختصاص دادن (وقت و پول و غیره)

    The company has committed a significant amount of funds to invest in research and development.

    این شرکت بودجه‌ی قابل‌توجهی را برای سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه اختصاص داده است.

    He committed his resources to supporting local charities.

    او منابع مالی خود را به حمایت از خیریه‌های محلی اختصاص داد.

    verb - transitive

    به خاطر سپردن، به یاد سپردن

    They committed the names of all the U.S. presidents to memory for their history project.

    آن‌ها نام تمامی رؤسای جمهور ایالات متحده را برای پروژه‌ی تاریخشان به خاطر سپردند.

    We need to commit the new phone number to memory.

    باید شماره تلفن جدید را به خاطر بسپاریم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد commit

    1. verb perform an action
      Synonyms:
      do act execute carry out complete achieve accomplish effectuate enact pull off pull wreak violate transgress offend sin trespass contravene perpetrate go for broke go in for go out for scandalize
      Antonyms:
      stop rest end cease idle wait loaf desist
    1. verb deliver, entrust
      Synonyms:
      give deliver send transfer hand over convey delegate dispatch entrust charge authorize commission empower invest depute deputize consign intrust confide vest
      Antonyms:
      keep keep from

    Collocations

    commit oneself

    متعهد شدن، تعهد سپردن

    لغات هم‌خانواده commit

    noun
    commitment
    adjective
    noncommittal, committed
    verb - transitive
    commit

    سوال‌های رایج commit

    گذشته‌ی ساده commit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده commit در زبان انگلیسی committed است.

    شکل سوم commit چی میشه؟

    شکل سوم commit در زبان انگلیسی committed است.

    ارجاع به لغت commit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «commit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commit

    لغات نزدیک commit

    • - commissure
    • - commisural
    • - commit
    • - commit a crime
    • - commit a minor offence
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.