فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Committed

kəˈmɪtɪd kəˈmɪtɪd

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2

متعهد (شخص)، متعهدانه (رابطه و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

The committed couple has been together for over 50 years.

زوج متعهد 50 سال است که با یکدیگرند.

a committed approach

رویکرد متعهدانه

adjective

پایبند (به انجام کاری)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

I am committed to finishing this project on time.

به سر وقت تمام کردن این پروژه پایبندم.

I am committed to the growth and development of my team.

به رشد و توسعه‌ی تیمم پایبند هستم.

adjective

در حصر، بستری

The committed patients are monitored by the hospital staff.

کارکنان بیمارستان بیماران بستری را تحت‌نظر دارند.

The committed inmate attempted to escape.

زندانی در حصر اقدام به فرار کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد committed

  1. adjective dedicated
    Synonyms:
    devoted faithful attached pledged bound

لغات هم‌خانواده committed

ارجاع به لغت committed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «committed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/committed

لغات نزدیک committed

پیشنهاد بهبود معانی