شکل جمع:
commitmentsتعهد، قول، وعده، تصمیم (قاطع)
He will stand by his commitments.
او به تعهدات خود عمل خواهد کرد.
Their commitment to quality is evident in their products.
وعدهی آنها در زمینهی کیفیت در محصولاتشان مشهود است.
تعهد، پایبندی، دلبستگی، جدیت، سرسپردگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His commitment to the company is admirable.
پایبندی او به شرکت قابل تحسین است.
True leadership requires hard work and commitment.
رهبری واقعی نیازمند سختکوشی و تعهد است.
مسئولیت، کار، مشغله، وظیفه
Because of other commitments, I will not be able to go to the party tonight.
به واسطهی مشغلههای دیگر، امشب نمیتوانم به مهمانی بروم.
Work commitments kept him away from his family.
وظایف کاری او را از خانوادهاش دور نگه داشت.
تعهد دادن، متعهد شدن
به تعهدی پایبند بودن/ وفا کردن
تجدید پیمان کردن، دوباره تاکید کردن بر تعهد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «commitment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commitment