فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Commitment

kəˈmɪtmənt kəˈmɪtmənt

شکل جمع:

commitments

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

تعهد، قول، وعده، تصمیم (قاطع)

He will stand by his commitments.

او به تعهدات خود عمل خواهد کرد.

Their commitment to quality is evident in their products.

وعده‌ی آن‌ها در زمینه‌ی کیفیت در محصولاتشان مشهود است.

noun uncountable

تعهد، پایبندی، دل‌بستگی، جدیت، سرسپردگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

His commitment to the company is admirable.

پایبندی او به شرکت قابل تحسین است.

True leadership requires hard work and commitment.

رهبری واقعی نیازمند سخت‌کوشی و تعهد است.

noun countable B2

مسئولیت، کار، مشغله، وظیفه

Because of other commitments, I will not be able to go to the party tonight.

به واسطه‌ی مشغله‌های دیگر، امشب نمی‌توانم به مهمانی بروم.

Work commitments kept him away from his family.

وظایف کاری او را از خانواده‌اش دور نگه داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commitment

  1. noun assurance; obligation
    Synonyms:
    responsibility duty obligation promise guarantee pledge word undertaking engagement liability need must ought charge committal devoir vow
    Antonyms:
    denial refusal broken promise

Collocations

make a commitment

تعهد دادن، متعهد شدن

honour a commitment

به تعهدی پایبند بودن/ وفا کردن

reaffirm a commitment

تجدید پیمان کردن، دوباره تاکید کردن بر تعهد

لغات هم‌خانواده commitment

  • noun
    commitment

ارجاع به لغت commitment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commitment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commitment

لغات نزدیک commitment

پیشنهاد بهبود معانی