با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Commitment

kəˈmɪtmənt kəˈmɪtmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    commitments

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
سرسپردگی، ارتکاب، حکم توقیف، تعهد، الزام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He will stand by his commitments.
- او به تعهدات خود عمل خواهد کرد.
- his commitment to prison after a trial
- تحویل او به زندان بعد از محاکمه
- Because of other commitments, I will not be able to go to the party tonight.
- به واسطه‌ی مشغله‌های دیگر امشب نخواهم توانست به مهمانی بروم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commitment

  1. noun assurance; obligation
    Synonyms: charge, committal, devoir, duty, engagement, guarantee, liability, must, need, ought, pledge, promise, responsibility, undertaking, vow, word
    Antonyms: broken promise, denial, refusal

لغات هم‌خانواده commitment

ارجاع به لغت commitment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «commitment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/commitment

لغات نزدیک commitment

پیشنهاد بهبود معانی