Perpetrate

ˈpɜrːpətreɪt ˈpɜːpətreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    perpetrated
  • شکل سوم:

    perpetrated
  • سوم‌شخص مفرد:

    perpetrates
  • وجه وصفی حال:

    perpetrating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مرتکب شدن، مرتکب کردن، مقصر بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The crimes which they perpetrate will be recorded in histories.
- فجایعی که آنان مرتکب می‌شوند در تواریخ ثبت خواهد شد.
- To perpetrate such terrible sentences is a sin!
- نوشتن این چنین جملات وحشتناکی گناه است!
- It is difficult to perpetrate a joke successfully.
- لطیفه‌ای را با موفقیت گفتن دشوار است.
- the perpetration of a crime
- ارتکاب یک جرم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد perpetrate

  1. verb be responsible for
    Synonyms: act, bring about, carry out, commit, do, effect, enact, execute, inflict, perform, pull, up and do, wreak
    Antonyms: abstain

ارجاع به لغت perpetrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «perpetrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/perpetrate

لغات نزدیک perpetrate

پیشنهاد بهبود معانی