گذشتهی ساده:
perpetratedشکل سوم:
perpetratedسومشخص مفرد:
perpetratesوجه وصفی حال:
perpetratingمرتکب شدن، انجام دادن، دست به کاری زدن (کار ناپسند یا مجرمانه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The crimes which they perpetrate will be recorded in histories.
فجایعی که آنان مرتکب میشوند در تواریخ ثبت خواهد شد.
She claimed that the fraud had been perpetrated by someone else.
او ادعا کرد که تقلب توسط فرد دیگری انجام شده است.
We must ensure that those who perpetrate abuse are held accountable.
باید اطمینان حاصل کنیم که کسانی که سوءاستفاده میکنند، پاسخگو باشند.
It is difficult to perpetrate a joke successfully.
لطیفهای را با موفقیت گفتن دشوار است.
the perpetration of a crime
ارتکاب یک جرم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «perpetrate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/perpetrate