امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Transgress

trænzˈɡres trænzˈɡres
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
تجاوز کردن از، تخلف کردن از، تخطی کردن از، سرپیچی کردن از

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to transgress a law
- از قانونی تخطی کردن
- A politician who transgresses should not be reelected.
- سیاست‌مداری که از حد خود تجاوز می‌کند، نباید دوباره انتخاب شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transgress

  1. verb To refuse or fail to obey
    Synonyms:
    break defy disobey flout violate
  1. verb To violate a moral or divine law
    Synonyms:
    offend sin disobey err trespass infringe overstep violate do wrong rebel disregard take-the-law-into-one-s-own-hands break the law entrench on encroach upon lapse infract write-one-s-own-ticket fly in the face of the law go-against breach break
  1. verb To fail to fulfill (a promise) or conform to (a regulation)
    Synonyms:
    breach break contravene infringe violate
  1. verb Pass beyond (limits or boundaries)
    Synonyms:
    trespass overstep

ارجاع به لغت transgress

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transgress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transgress

لغات نزدیک transgress

پیشنهاد بهبود معانی