Infract

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
شکستن، خرد کردن، نقض کردن، تخلف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infract

  1. verb Act in disregard of laws, rules, contracts, or promises
    Synonyms: transgress, offend, violate, go-against, breach, break

ارجاع به لغت infract

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infract» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infract

لغات نزدیک infract

پیشنهاد بهبود معانی