نمایندگی دادن به، نمایندگی کردن، سپردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Hassan and I were deputed to enter into negotiation with them.
به حسن و من نمایندگی دادند که با آنها وارد مذاکره شویم.
He went to London and deputed the management of the school to his son.
او به لندن رفت و ادارهی مدرسه را به پسرش سپرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «depute» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/depute