موجب شدن، باعث شدن، انگیزاندن، سبب شدن، ایجاد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
she strove successfully to effectuate a settlement, not by force but by reason
او با موفقیت توانست توافق ایجاد کند، نه با زور؛ بلکه با استدلال
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «effectuate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/effectuate