فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ingenerate

معنی‌ها

verb - transitive adjective

(قدیمی) غریزی، نهادی، درون‌زاد

verb - transitive adjective

(قدیمی) به‌وجود آوردن، درون‌زایی کردن، درون‌ساز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
adjective

(نادر) خلق‌نشده ولی موجود، خدا

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ingenerate

  1. verb to be the cause of
    Synonyms:
    cause bring make generate effect lead to result in induce occasion bring about stir trigger bring on set off effectuate secure touch off

ارجاع به لغت ingenerate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingenerate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ingenerate

لغات نزدیک ingenerate

پیشنهاد بهبود معانی