آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ اسفند ۱۴۰۳

    Contribute

    kənˈtrɪbjuːt kənˈtrɪbjuːt

    گذشته‌ی ساده:

    contributed

    شکل سوم:

    contributed

    سوم‌شخص مفرد:

    contributes

    وجه وصفی حال:

    contributing

    معنی contribute | جمله با contribute

    verb - intransitive verb - transitive B2

    کمک کردن، اعانه دادن، مشارکت کردن، همکاری کردن، اهدا کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Everyone should contribute according to their means.

    هرکسی باید به قدر استطاعت خود مشارکت کند.

    Every member should contribute their unique skills to the project.

    هر عضو باید با مهارت‌های منحصربه‌فرد خود در پروژه همکاری کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The elderly can contribute much to the society.

    سالمندان می‌توانند خیلی به اجتماع کمک کنند.

    They contributed a thousand dollars each to help the poor.

    آن‌ها هریک هزار دلار برای کمک به مستمندان اهدا کردند.

    verb - intransitive

    دخیل بودن، عامل چیزی بودن، اثر گذاشتن بر چیزی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Fatigue contributed to his defeat.

    خستگی در شکست او دخیل بود.

    Industry has contributed to the excessive growth of cities.

    صنعت موجب رشد بیش از حد شهرها شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Soaring land prices contribute to the high cost of construction.

    قیمت فزاینده‌ی زمین بر هزینه‌ی زیاد ساختمان اثر می‌گذارد.

    verb - intransitive verb - transitive C1

    نوشتن مقاله

    He contributed several articles for our magazine.

    او برای مجله‌ی ما چند مقاله نوشت.

    He contributes regularly to a popular science magazine.

    او به‌طور مرتب برای مجله‌ی محبوب علمی مقاله می‌نویسد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She was asked to contribute a column to the magazine.

    از او خواسته شد که یک ستون برای مجله بنویسد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد contribute

    1. verb donate, provide
      Synonyms:
      give provide donate supply present grant furnish devote commit bestow confer assign endow hand out dispense share afford tender sacrifice bequeath will subscribe subsidize enrich proffer dole out pitch in chip in kick in ante up pony up go Dutch come through add sweeten the kitty bequest dower accord
      Antonyms:
      take take away withhold withdraw oppose subtract neglect harm hurt shun
    1. verb be partly responsible for
      Synonyms:
      help support assist aid add to augment supplement strengthen reinforce advance tend uphold be instrumental be conducive redound conduce have a hand in do one’s bit get in the act put in two cents sit in on fortify finger in the pie lead
      Antonyms:
      neglect shun withhold disapprove counteract

    Phrasal verbs

    contribute to

    سهیم بودن، دخیل بودن، اثر داشتن، شریک بودن، نقش داشتن

    لغات هم‌خانواده contribute

    noun
    contribution, contributor
    adjective
    contributory
    verb - transitive
    contribute

    سوال‌های رایج contribute

    گذشته‌ی ساده contribute چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده contribute در زبان انگلیسی contributed است.

    شکل سوم contribute چی میشه؟

    شکل سوم contribute در زبان انگلیسی contributed است.

    وجه وصفی حال contribute چی میشه؟

    وجه وصفی حال contribute در زبان انگلیسی contributing است.

    سوم‌شخص مفرد contribute چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد contribute در زبان انگلیسی contributes است.

    ارجاع به لغت contribute

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «contribute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contribute

    لغات نزدیک contribute

    • - contretemps
    • - contrib
    • - contribute
    • - contribute to
    • - contributing factor
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.