امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Contribute

kənˈtrɪbjuːt kənˈtrɪbjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    contributed
  • شکل سوم:

    contributed
  • سوم‌شخص مفرد:

    contributes
  • وجه وصفی حال:

    contributing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
اعانه دادن، شرکت کردن در، همکاری کردن، هم‌بخشی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- They contributed a thousand dollars each to help the poor.
- آن‌ها هریک هزار دلار برای کمک به مستمندان اهدا کردند.
- The elderly can contribute much to the society.
- سالمندان می‌توانند خیلی به اجتماع کمک کنند.
- Industry has contributed to the excessive growth of cities.
- صنعت موجب رشد بیش از حد شهرها شده است.
- Soaring land prices contribute to the high cost of construction.
- قیمت فزاینده‌ی زمین بر هزینه‌ی زیاد ساختمان اثر می‌گذارد.
- He contributed several articles for our magazine.
- او برای مجله‌ی ما چند مقاله نوشت.
- Fatigue contributed to his defeat.
- خستگی در شکست او دخیل بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
کمک کردن
- Everyone should contribute according to their means.
- هرکسی باید به قدر استطاعت خود کمک کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد contribute

  1. verb donate, provide
    Synonyms:
    accord add afford ante up assign bequeath bequest bestow chip in come through commit confer devote dispense dole out dower endow enrich furnish give give away go Dutch grant hand out kick in pitch in pony up present proffer sacrifice share subscribe subsidize supply sweeten the kitty tender will
    Antonyms:
    harm hurt neglect oppose shun subtract take take away withdraw withhold
  1. verb be partly responsible for
    Synonyms:
    add to advance aid assist augment be conducive be instrumental conduce do one’s bit finger in the pie fortify get in the act have a hand in help lead put in two cents redound reinforce sit in on strengthen supplement support tend uphold
    Antonyms:
    counteract disapprove neglect shun withhold

Phrasal verbs

  • contribute to

    سهیم بودن در، دخیل بودن در، اثر داشتن در، شریک بودن در، نقش داشتن در

لغات هم‌خانواده contribute

  • verb - transitive
    contribute

ارجاع به لغت contribute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contribute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/contribute

لغات نزدیک contribute

پیشنهاد بهبود معانی