با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Will

wɪl wɪl wɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    willed
  • شکل سوم:

    willed
  • سوم‌شخص مفرد:

    wills
  • وجه وصفی حال:

    willing
  • شکل جمع:

    wills

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

auxiliary verb A2
خواستن، اراده کردن، میل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- We will go tomorrow.
- فردا خواهیم رفت.
- I will buy the book.
- کتاب را خواهم خرید.
- Nobody knows what will happen.
- هیچ‌کس نمی‌داند چه روی خواهد داد.
- We will now go to the next part of my speech.
- اکنون می‌رویم به بخش بعدی سخنرانی بنده.
- Whether they will or not.
- چه بخواهند چه نخواهند.
- Will you have more tea?
- باز هم چای می‌خواهید؟
- will you please stop that noise!
- لطفاً به آن سر و صدا خاتمه بدهید!
- a machine that will not work in cold weather
- ماشینی که در هوای سرد کار نمی‌کند
- They will talk for hours on end.
- آن‌ها معمولاً ساعت‌ها بدون وقفه حرف می‌زنند.
- He will work hard one day and do nothing the next.
- یک روز سخت کار می‌کند و روز دیگر هیچ کاری نمی‌کند.
- That will be his wife with him.
- مثل اینکه کسی که با اوست زنش است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive verb - intransitive
خواستن، تمایل داشتن
- Whatever is willed strongly will be achieved.
- آنچه که سخت اراده شود انجام خواهد یافت.
- to will to succeed
- نسبت به موفق شدن تصمیم گرفتن
- The nation willed that all children be educated.
- ملت مصمم شد که همه‌ی بچه‌ها تحصیل کنند.
- Whatever God wills no man can change.
- آنچه را که خداوند مقدر کرده است هیچ بشری نمی‌تواند عوض کند.
verb - transitive
وصیت کردن
- He willed his garden to his wife.
- وصیت کرد که باغش را به زنش بدهند.
- Will your belongings to your children!
- مایملک خود را (طبق وصیت‌نامه) به فرزندانت ببخش!
noun countable
خواست، اراده، میل، خواهش، آرزو، نیت، قصد
- don't impose your will on others!
- اراده‌ی خود را بر دیگران تحمیل نکن!
- a man of weak will
- مردی ضعیف‌النفس
- The old woman had lost the will to live.
- پیرزن علاقه‌ی به زندگی را از دست داده بود.
- to work with a will
- با رغبت کار کردن
- a man of iron will
- مردی با اراده آهنین
- What is your will?
- میل شما چیست؟
- according to the will of the people
- بنابر خواست مردم
- Where there's a will there's a way.
- هر کجا که اراده باشد، راه‌حل هم هست.
- He had a strong will to succeed.
- سخت مصمم بود که موفق بشود.
- a woman of good will
- زنی دارای حسن نیت
- I will accept God's will.
- من تسلیم مشیت الهی خواهم بود.
- the will to agree
- تمایل به توافق
- He has no will to continue his research.
- اشتیاقی به ادامه‌ی پژوهش خود ندارد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
وصیت، وصیت نامه
- to make a will
- وصیت‌نامه تهیه کردن
- He died without a will.
- او بدون وصیت‌نامه مرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد will

  1. noun personal choice
    Synonyms: aim, appetite, attitude, character, conviction, craving, decision, decisiveness, decree, design, desire, determination, discipline, discretion, disposition, fancy, feeling, hankering, heart’s desire, inclination, intention, liking, longing, mind, option, passion, pining, pleasure, power, preference, prerogative, purpose, resolution, resolve, self-control, self-discipline, self-restraint, temperament, urge, velleity, volition, willfulness, willpower, wish, wishes, yearning
  2. noun last wishes; command
    Synonyms: bequest, bestowal, declaration, decree, device, directions, dispensation, disposition, estate, heritage, inheritance, insistence, instructions, legacy, order, property, testament
  3. verb cause
    Synonyms: authorize, bid, bring about, command, decide on, decree, demand, determine, direct, effect, enjoin, exert, insist, intend, ordain, order, request, resolve
  4. verb choose
    Synonyms: be inclined, crave, desire, elect, have a mind to, incline, like, opt, please, prefer, see fit, want, wish
    Antonyms: neglect, pass
  5. verb give, bequeath to another
    Synonyms: bequest, confer, cut off, devise, disherit, disinherit, leave, legate, pass on, probate, transfer
    Antonyms: keep, receive

Collocations

  • against one's will

    برخلاف میل کسی، (به) ناچار، (به‌طور) ناخواسته

  • of one's own (free) will

    بنابه درخواست (آزادانه‌ی) خود، بنابه دلخواه خود

Idioms

  • god willing

    اگر خدا بخواهد، ان‌شاءالله، اگر قسمت باشد، به خواست خدا، امید به خدا

  • at will

    بنا به میل (خود)، به دلخواه

  • murder will out

    1- دیر یا زود قاتل دستگیر می‌شود 2- هیچ عمل بدی برای همیشه نهفته نمی‌ماند

    جنایت دیر یا زود آشکار می‌شود.

ارجاع به لغت will

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «will» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/will

لغات نزدیک will

پیشنهاد بهبود معانی