با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Self-control

selfkənˈtroʊl selfkənˈtrəʊl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable C2
    خویشتن‌داری، خودکنترلی، خودداری، خودلگامی، خویش‌مهاری، مهار نفس
    • - Lack of self-control can lead to impulsive and regrettable decisions.
    • - فقدان خودکنترلی می‌تواند منجر به تصمیمات تکانشی و تأسف‌بار شود.
    • - She demonstrated her self-control by refraining from reacting angrily to the rude comment.
    • - او با خودداری از نشان دادن واکنش خشمگینانه به اظهارنظر بی‌ادبانه، خویش‌مهاری خود را نشان داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد self-control

  1. noun willpower over one’s actions
    Synonyms: abstemiousness, aplomb, balance, constraint, dignity, discipline, discretion, poise, repression, reserve, restraint, reticence, self-constraint, self-discipline, self-government, sobriety, stability, stoicism, strength of character
    Antonyms: agitation, rashness

ارجاع به لغت self-control

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «self-control» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/self-control

لغات نزدیک self-control

پیشنهاد بهبود معانی