با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Repression

rɪˈpreʃn rɪˈpreʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    سرکوب، نمونه‌ای از سرکوب
    • - The repression of free speech is a violation of human rights.
    • - سرکوب آزادی بیان نقض حقوق بشر است.
    • - period of repression and resistance
    • - دوره‌ی سرکوب و مقاومت
  • noun uncountable
    روان‌شناسی سلامت روان واپس‌رانی، واپس‌زنی
    • - The trauma of childhood repression can have long-lasting effects on mental health.
    • - آسیب روحی واپس‌زنی دوران کودکی می‌تواند اثرات طولانی مدتی بر سلامت روان بگذارد.
    • - the repression of traumatic memories
    • - واپس‌زنی خاطرات پس‌از سانحه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد repression

  1. noun Sudden punitive action
    Synonyms: constraint, suppression, control, restraint, clampdown, check, crackdown, inhibition, quelling, smothering

ارجاع به لغت repression

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «repression» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/repression

لغات نزدیک repression

پیشنهاد بهبود معانی