فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Crackdown

ˈkrækdaʊn ˈkrækdaʊn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2

(تنبیه یا سرکوبی) شدت عمل، سختگیری بیشتر، پیگیری و گوشمالی شدیدتر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

a crackdown on criminals

گوشمالی شدیدتر بزهکاران

The police cracked down on smugglers.

پلیس قاچاقچیان را زیر فشار بیشتری گذاشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crackdown

  1. noun restraint
    Synonyms:
    stop end suppression repression crush clampdown strike

Phrasal verbs

crack down

برخورد شدیدتر کردن، سخت‌گیری کردن، گوشمالی دادن

ارجاع به لغت crackdown

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crackdown» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crackdown

لغات نزدیک crackdown

پیشنهاد بهبود معانی