فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crackdown

ˈkrækdaʊn ˈkrækdaʊn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C2
    (تنبیه یا سرکوبی) شدت عمل، سختگیری بیشتر، پیگیری و گوشمالی شدیدتر
    • - a crackdown on criminals
    • - گوشمالی شدیدتر بزهکاران
    • - The police cracked down on smugglers.
    • - پلیس قاچاقچیان را زیر فشار بیشتری گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crackdown

  1. noun restraint
    Synonyms: clampdown, crush, end, repression, stop, strike, suppression

Phrasal verbs

  • crack down

    برخورد شدیدتر کردن، سخت‌گیری کردن، گوشمالی دادن

ارجاع به لغت crackdown

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crackdown» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crackdown

لغات نزدیک crackdown

پیشنهاد بهبود معانی