آرام، آسوده، آرامشبخش
They enjoyed a tranquil evening watching the sunset.
آنها از عصری آرام و با تماشای غروب آفتاب لذت بردند.
His tranquil demeanor calmed everyone in the room.
رفتار آرامشبخش او همه را در اتاق آرام کرد.
ساکت، بیجنبش، ساکن، بیحرکت، راکد، بیتلاطم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The tranquil lake reflected the clear blue sky.
دریاچهی بیتلاطم، آسمان آبی روشن را منعکس میکرد.
The tranquil atmosphere of the retreat helped her relax.
فضای ساکت خلوتگاه به آرامش او کمک کرد.
حومهی ساکت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tranquil» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tranquil