Quick-freeze

kwiːkˈfriːz kwiːkˈfriːz
آخرین به‌روزرسانی:
  • verb - transitive
    غذا و آشپزی به‌سرعت منجمد کردن، منجمد کردن سریع، به‌سرعت فریز کردن (مواد خوراکی) (به منظور حفظ طعم و غیره)
    • - The chef decided to quick-freeze the leftovers so that they would last longer.
    • - سرآشپز تصمیم گرفت غذاهای باقی‌مانده را به‌سرعت فریز کند تا ماندگاری بیشتری داشته باشند.
    • - It is important to quick-freeze fresh vegetables in order to preserve their nutrients.
    • - منجمد کردن سریع سبزیجات تازه برای حفظ مواد مغذی آن‌ها بسیار مهم است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت quick-freeze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quick-freeze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quick-freeze

لغات نزدیک quick-freeze

پیشنهاد بهبود معانی