آخرین به‌روزرسانی:

Inheritance

ɪnˈherətəns ɪnˈherətəns

شکل جمع:

inheritances

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2

ارث ، میراث ، مرده ریگ، وراثت، میراث بری

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The inheritance of his father's money made him rich.

ارث بردن پول پدر، او را ثروتمند کرد.

They divided his inheritance.

ارث او را تقسیم کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

if you want your father's inheritance, acquire his learning ...

میراث پدرخواهی علم پدرآموزی ...

by inheritance

از طریق وراثت، از مانداک، مانداکی

Skills are not obtainable through inheritance.

مهارت‌ها را نمی‌شود از راه توارث به دست آورد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inheritance

  1. noun possession gained through someone’s death
    Synonyms:
    gift legacy heritage estate heirloom bequest birthright heritance devise primogeniture

ارجاع به لغت inheritance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inheritance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inheritance

لغات نزدیک inheritance

پیشنهاد بهبود معانی