امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Instructions

    ɪnˈstrʌk·ʃənz British: ɪnˈstrʌk·ʃənz
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    noun plural A2
    دستورها، دستورالعمل‌ها، رهنمودها، راهنما

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد instructions

    1. noun a message describing how something is to be done
      Synonyms:
      directions orders commands statements words directives charges dictates mandates injunctions commandments
    1. noun known facts, ideas, and skill that have been imparted
      Synonyms:
      knowledges educations learnings sciences scholarships
    1. noun the activities of educating or instructing; activities that impart knowledge or skill
      Synonyms:
      educations lessons teachings trainings directions informations preparations improvements disciplines methods nurtures tuitions pedagogies enlightenments admonitions orders precepts recipes formulae catecheses lores
      Antonyms:
      questions
    1. noun a manual usually accompanying a technical device and explaining how to install or operate it
      Synonyms:
      instruction manual operating instructions book of instructions
    1. noun
      Synonyms:
      plans guidelines directive

    ارجاع به لغت instructions

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «instructions» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/instructions

    لغات نزدیک instructions

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دوفتیله ای دوقطعه ساز دولتمرد با نفوذ دون روال دون شمردن کسی دون پندارانه دونویسه دوکپهای دوگنجایشی دو آسه ای دچار اعتصاب دچار جنون آتش افروزی دچار روان تکان کردن دچار ضلالت شدن دچار غفلت دچارصفرا دچار تورم دچار دلهره دچار روان شیدایی دژ روان کردن روحیه