Temperament

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

• noun countable uncountable
  مزاج، خلق‌وخو
  • - a man of even temperament
  • - مردی دارای خلق‌وخوی متعادل

  • - It's important to consider a person's temperament when assigning them to a team.
  • - مهم است که مزاج افراد را در هنگام گماشتن در تیم در نظر بگیرید.
• noun
  زودخشمی، تندمزاجی
  • - His temperament often got him into trouble with his co-workers.
  • - زودخشمی‌اش اغلب او را با همکارانش به دردسر می‌انداخت.

  • - The dog's temperament made it difficult for the owner to take him on walks.
  • - تندمزاجی سگ باعث شد صاحبش نتواند او را به پیاده‌روی ببرد.
• noun
  آب و هوا قدیمی آب‌وهوا
  لیست لغات مرتبط با آب و هوا به انگلیسی
  • - The Mediterranean temperament is known for its mild winters and hot summers.
  • - آب‌وهوای مدیترانه‌ای به خاطر زمستان‌های معتدل و تابستان‌های گرمش معروف است.

  • - The temperament of the desert can be extremely dry and scorching during the day, but extremely cold at night.
  • - آب‌وهوای بیابان می‌تواند در روز بسیار خشک و سوزان باشد اما در شب بسیار سرد است.
• noun
  آب و هوا قدیمی حرارت، گرما
  • - The hot summer sun raised the temperament to unbearable levels.
  • - آفتاب داغ تابستان حرارت را به حد غیرقابل تحملی رساند.
• noun
  قدیمی تناسب اجزا