با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Endow

ɪnˈdaʊ ɪnˈdaʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    endowed
  • شکل سوم:

    endowed
  • سوم شخص مفرد:

    endows
  • وجه وصفی حال:

    endowing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    (با with ) بخشیدن (به)، اعطا کردن(به)، (به صیغه اسم مفعول) دارا، چیزی راوقف کردن، وقف کردن، موهبت بخشیدن به
    • - Nature has endowed this flower with beauty so that it may attract butterflies.
    • - طبیعت به این گل زیبایی داده است تا پروانه را جلب کند.
    • - Robabeh was endowed with extraordinary courage.
    • - ربابه از شجاعت فوق‌العاده‌ای بهره‌مند بود.
    • - to endow gods with human traits
    • - صفات انسانی را به خدایان نسبت دادن
    • - A wealthy lady who endowed several schools.
    • - زن ثروتمندی که به چندین مدرسه عطیه بخشید.
    • - a well-endowed hospital
    • - بیمارستانی که از موقوفات زیادی برخوردار است
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد endow

  1. verb give large gift
    Synonyms: accord, award, back, bequeath, bestow, come through with, confer, contribute, donate, empower, enable, endue, enhance, enrich, establish, favor, finance, found, fund, furnish, grant, heighten, invest, lay on, leave, make over, organize, promote, provide, settle on, sponsor, subscribe, subsidize, supply, support, vest in, will
    Antonyms: receive, take

ارجاع به لغت endow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «endow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/endow

لغات نزدیک endow

پیشنهاد بهبود معانی