با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Enable

ɪˈneɪbl ɪˈneɪbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    enabled
  • شکل سوم:

    enabled
  • سوم شخص مفرد:

    enables
  • وجه وصفی حال:

    enabling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive B2
    توانا ساختن، قادر ساختن، میسر کردن، اختیار دادن، ممکن کردن، امکان دادن
    • - Faith in God enabled him to overcome the problems of his life.
    • - ایمان به خدا او را قادر کرد که بر مشکلات زندگی خود چیره شود.
    • - Those factors enabled passage of the bill.
    • - آن عوامل تصویب لایحه را میسر کرد.
    • - Examinations are designed so that high school graduates are enabled to pass.
    • - امتحانات طوری طرح شده‌اند که دانش‌آموزان دبیرستان بتوانند آن‌ها را بگذرانند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد enable

  1. verb allow, authorize
    Synonyms: accredit, approve, capacitate, commission, condition, empower, endow, facilitate, fit, give power, implement, invest, let, license, make possible, permit, prepare, provide the means, qualify, ready, sanction, set up, warrant
    Antonyms: block, disallow, halt, hinder, inhibit, oppose, prevent, stop

لغات هم‌خانواده enable

ارجاع به لغت enable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enable

لغات نزدیک enable

پیشنهاد بهبود معانی