فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Disabled

dɪsˈeɪbld dɪsˈeɪbld

سوم‌شخص مفرد:

disables

وجه وصفی حال:

disabling

صفت تفضیلی:

more disabled

صفت عالی:

most disabled

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1

ناتوان، عاجز، ازکارافتاده، معلول، آسیب‌دیده

old age disabled him for hard work.

کهولت سن او را از انجام کار سخت عاجز کرد.

she was disabled by blindness.

او نابینا شده بود (چشمانش آسیب‌دیده بود).

adjective B1

(مربوط به یا برای افراد) معلول، ناتوان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The organization advocates for the rights of disabled people in the workplace.

این سازمان از حقوق افراد ناتوان در محیط کار دفاع می‌کند.

They created a disabled-friendly website to improve online accessibility.

آن‌ها یک وب‌سایت مناسب برای افراد معلول ایجاد کردند تا دسترسی آنلاین را بهبود بخشند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disabled

  1. adjective incapacitated
    Synonyms:
    hurt weakened wounded handicapped helpless lame powerless incapable infirm worn-out run-down paralyzed maimed out-of-commission out-of-action laid-up decrepit stalled broken-down wrecked hamstrung sidelined disarmed
    Antonyms:
    healthy able

لغات هم‌خانواده disabled

  • adjective
    able, disabled

ارجاع به لغت disabled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disabled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disabled

لغات نزدیک disabled

پیشنهاد بهبود معانی