سومشخص مفرد:
disablesوجه وصفی حال:
disablingصفت تفضیلی:
more disabledصفت عالی:
most disabledناتوان، عاجز، ازکارافتاده، معلول، آسیبدیده
old age disabled him for hard work.
کهولت سن او را از انجام کار سخت عاجز کرد.
she was disabled by blindness.
او نابینا شده بود (چشمانش آسیبدیده بود).
(مربوط به یا برای افراد) معلول، ناتوان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The organization advocates for the rights of disabled people in the workplace.
این سازمان از حقوق افراد ناتوان در محیط کار دفاع میکند.
They created a disabled-friendly website to improve online accessibility.
آنها یک وبسایت مناسب برای افراد معلول ایجاد کردند تا دسترسی آنلاین را بهبود بخشند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disabled» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disabled