سومشخص مفرد:
woundsوجه وصفی حال:
woundingصفت تفضیلی:
more woundedصفت عالی:
most woundedآزرده، رنجیده، دلخور، ناراحت، جریحهدار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
His wounded pride made it difficult for him to accept the apology.
غرور جریحهدارش قبول عذرخواهی را برایش سخت کرده بود.
He walked away, feeling wounded by his friend's thoughtless remarks.
او درحالیکه از سخنان بیفکر دوستش دلخور شده بود، کنار کشید.
مجروح، زخمی، آسیبدیده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A wounded bird lay on the ground, struggling to fly.
پرندهای زخمی روی زمین افتاده بود و تلاش میکرد که پرواز کند.
She carefully bandaged the wounded area on his arm.
او با احتیاط ناحیهی آسیبدیده را روی بازوی او پانسمان کرد.
(the wounded) افراد زخمی، مجروحان
Volunteers rushed to help the wounded after the disaster struck.
پساز وقوع فاجعه، داوطلبان به کمک مجروحان شتافتند.
The wounded lay in makeshift tents, awaiting medical assistance.
افراد زخمی در چادرهای موقت دراز کشیده و منتظر کمک پزشکی هستند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wounded» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wounded