گذشتهی ساده:
recurredشکل سوم:
recurredسومشخص مفرد:
recursوجه وصفی حال:
recurringعود کردن، تکرار شدن، دور زدن، باز رخ دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He kept recurring to the first question.
او مدام به سؤال اول برمیگشت.
recurring memories
خاطرات تکرارشونده
A problem that has recurred many times.
مسئلهای که بارها تکرار شده است.
If you bother him too much he may recur to violence.
اگر خیلی او را اذیت کنی، ممکن است دست به خشونت بزند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «recur» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/recur