آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۰ آذر ۱۴۰۲

    Entry

    ˈentri ˈentri

    شکل جمع:

    entries

    معنی entry | جمله با entry

    noun countable uncountable B1

    ورود، دخول، داخل شدن، اجازه‌ی ورود

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    the entry of the soldiers into the city

    وارد شدن سربازان به شهر

    He managed to gain entry into the club.

    او موفق شد که اجازه‌ی ورود به کلوب را به دست آورد.

    noun countable

    مدخل، محل ورود، در، راهرو

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    At the entry to the bridge stand two tall columns.

    در مدخل پل دو ستون بلند قرار دارد.

    They entered the church by the south entry.

    آنان از در جنوبی وارد کلیسا شدند.

    noun countable

    چیز ثبت‌شده یا واردشده

    He made no entries in his diary for that day.

    او درباره‌ی آن روز یادداشتی در کتابچه‌ی‌ خاطرات خود وارد نکرد.

    The entries for that month revealed his increasing anxiety.

    یادداشت‌های آن ماه حاکی از دلهره‌ی فزاینده‌ی او بود.

    noun countable uncountable

    شرکت‌کننده، شرکت، حضور (مسابقه و غیره)

    The prize for the best entry in the cooking contest is a trip to Italy.

    جایزه‌ی بهترین شرکت‌کننده در مسابقه‌ی آشپزی سفر به ایتالیا است.

    The entry fee for the marathon was quite high.

    هزینه‌ی حضور در ماراتن بسیار بالا بود.

    noun countable

    فقره، رقم، قلم (فهرست و دفتر حساب و غیره)

    The accountant carefully recorded each entry in the financial statement to ensure accuracy.

    حسابدار برای اطمینان از صحت، هر رقم را به‌دقت ثبت کرد.

    The entry in the company's ledger showed a significant increase in revenue for the month of July.

    رقم دفتر کل این شرکت نشان از افزایش قابل توجه درآمد در ماه جولای داشت.

    noun countable

    مدخل (واژه‌نامه و دایرة‌المعارف و غیره)

    The entry for "apple" in the dictionary includes its definition, pronunciation, and example sentences.

    مدخل apple در فرهنگ لغت مشتمل بر تعریف، تلفظ و نمونه‌جملات است.

    The student was having trouble understanding the complex entries in the science textbook.

    دانش‌آموز در درک مدخل‌های پیچیده‌ی کتاب علوم مشکل داشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد entry

    1. noun way in to a place
      Synonyms:
      entrance door access opening way in doorway gate approach passage portal passageway adit inlet threshold hall lobby foyer ingress ingression vestibule
      Antonyms:
      exit egress
    1. noun introduction; permission to enter
      Synonyms:
      entrance access admission admittance way ingress entrée entering coming in appearance introduction introgression initiation adit
      Antonyms:
      rejection refusal conclusion blackballing
    1. noun person participating in competition; effort
      Synonyms:
      participant player competitor contestant candidate entrant attempt submission
      Antonyms:
      spectator fan
    1. noun listing in a record
      Synonyms:
      note item account registration memo memorandum minute jotting

    لغات هم‌خانواده entry

    • noun
      entrance, entrant, entry
    • verb - intransitive
      enter

    سوال‌های رایج entry

    شکل جمع entry چی میشه؟

    شکل جمع entry در زبان انگلیسی entries است.

    ارجاع به لغت entry

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «entry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/entry

    لغات نزدیک entry

    • - entropy
    • - entrust
    • - entry
    • - entry block
    • - entry condition
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.