فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Competitor

kəmˈpet̬ət̬ər kəmˈpetɪtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    competitors

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    رقیب، هم‌چشم، حریف، هماورد، همکار
    • - He too was one of the competitors in the race.
    • - او نیز یکی از حریفان مسابقه بود.
    • - Germany and its trade competitors
    • - آلمان و رقبای بازرگانی آن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد competitor

  1. noun person willing to enter contest
    Synonyms: adversary, antagonist, challenger, competition, contestant, corival, dark horse, emulator, favorite, opponent, opposition, rival

لغات هم‌خانواده competitor

ارجاع به لغت competitor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «competitor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/competitor

لغات نزدیک competitor

پیشنهاد بهبود معانی