گذشتهی ساده:
paid backشکل سوم:
paid backسومشخص مفرد:
pays backوجه وصفی حال:
paying backبازپرداختن، پس دادن پول، تسویه کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی متوسط
It took him a year to pay back his debts.
یک سال طول کشید تا بدهیهایش را تسویه کند.
Don’t worry, I’ll pay it back as soon as I get my salary.
نگران نباش، بهمحض اینکه حقوقم را بگیرم، پول را پس میدهم.
تلافی کردن، انتقام گرفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Sara finally paid him back for his rude comments.
سارا بالاخره از او بهخاطر حرفهای بیادبانهاش انتقام گرفت.
You hurt me once, and I’ll make sure to pay you back.
یک بار من را آزار دادی، و مطمئن باش تلافیاش را درمیآورم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pay back» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pay-back