با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Reinstatement

ˌriˌɪnˈsteɪtmənt ˌriːɪnˈsteɪtmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable formal
    بازگشت به کار، اعاده به کار
    • - The union fought for the reinstatement of the workers who were laid off due to budget cuts.
    • - اتحادیه برای بازگشت به کار کارگرانی که به دلیل کاهش بودجه اخراج شده بودند، تلاش کرد.
    • - The employee appealed the decision to deny his reinstatement, arguing that he was wrongly terminated.
    • - این کارمند با این استدلال که به اشتباه به کار خود خاتمه داده است، درخواست اعاده به کار کرد.
  • noun uncountable formal
    ازسرگیری، برقراری مجدد، بازگرداندن به حالت قبلی
    • - The reinstatement of the old policy resulted in increased productivity among employees.
    • - ازسرگیری سیاست قدیمی منجر به افزایش بهره‌وری در میان کارکنان شد.
    • - The reinstatement of the previously cancelled event brought joy and excitement to the community.
    • - برقراری مجدد رویدادی که قبلاً لغو شده بود، شادی و هیجان را برای جامعه به ارمغان آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت reinstatement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reinstatement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reinstatement

لغات نزدیک reinstatement

پیشنهاد بهبود معانی