آخرین به‌روزرسانی:

Reinsman

ˈreɪnz.mən ˈreɪnz.mən

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

اسب‌سوار، سوارکار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He aspired to become the best reinsman in the region.

او آرزو داشت که به بهترین سوارکار منطقه تبدیل شود.

The skilled reinsman guided the horses through the winding path.

اسب‌سوار ماهر اسب‌ها را در مسیر پرپیچ‌وخم هدایت کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت reinsman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reinsman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reinsman

لغات نزدیک reinsman

پیشنهاد بهبود معانی