گذشتهی ساده:
transmittedشکل سوم:
transmittedسومشخص مفرد:
transmitsوجه وصفی حال:
transmittingمخابره کردن، فرستادن
فرافرستادن، پراکندن، انتقال دادن، رساندن، عبوردادن، سرایت کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He got the soldiers' pay and transmitted it to their families.
او حقوق سربازان را گرفت و برای خانوادههای آنها فرستاد.
News can be transmitted in various ways.
خبرها را میتوان از چندین راه فرستاد.
the amount of information transmitted by a picture
میزان اطلاعاتی که توسط یک تصویر رسانده میشود
This knowledge was soon transmitted throughout Europe.
بهزودی این دانش در سراسر اروپا پخش شد.
He believed that acquired habits could be transmitted from one generation to another.
او اعتقاد داشت که ممکن است عادتهای اکتسابی از یک نسل به نسل دیگر منتقل شوند.
Power is transmitted from the motor to the wheels.
نیرو از موتور به چرخها منتقل میشود.
Some diseases are transmitted orally.
برخی بیماریها از راه دهان سرایت میکند.
The sun transmits light and heat.
خورشید نور و گرما ترارسانی میکند.
water transmits sound
آب، صدا ترارسانی میکند (عبور میدهد)./ آب صدا را انتقال میدهد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «transmit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transmit