آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ بهمن ۱۴۰۳

    Transmit

    trænsˈmɪt trænzˈmɪt

    گذشته‌ی ساده:

    transmitted

    شکل سوم:

    transmitted

    سوم‌شخص مفرد:

    transmits

    وجه وصفی حال:

    transmitting

    معنی transmit | جمله با transmit

    verb - transitive adverb C1

    مخابره کردن، فرستادن

    adverb verb - transitive

    فرافرستادن، پراکندن، انتقال دادن، رساندن، عبوردادن، سرایت کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    He got the soldiers' pay and transmitted it to their families.

    او حقوق سربازان را گرفت و برای خانواده‌های آن‌ها فرستاد.

    News can be transmitted in various ways.

    خبرها را می‌توان از چندین راه فرستاد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the amount of information transmitted by a picture

    میزان اطلاعاتی که توسط یک تصویر رسانده می‌شود

    This knowledge was soon transmitted throughout Europe.

    به‌زودی این دانش در سراسر اروپا پخش شد.

    He believed that acquired habits could be transmitted from one generation to another.

    او اعتقاد داشت که ممکن است عادت‌های اکتسابی از یک نسل به نسل دیگر منتقل شوند.

    Power is transmitted from the motor to the wheels.

    نیرو از موتور به چرخ‌ها منتقل می‌شود.

    Some diseases are transmitted orally.

    برخی بیماری‌ها از راه دهان سرایت می‌کند.

    The sun transmits light and heat.

    خورشید نور و گرما ترارسانی می‌کند.

    water transmits sound

    آب، صدا ترارسانی می‌کند (عبور می‌دهد)./ آب صدا را انتقال می‌دهد

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد transmit

    1. verb communicate, send
      Synonyms:
      send convey transfer forward pass on carry transport dispatch broadcast spread relay channel issue impart mail ship route remit take conduct address disseminate diffuse hand on transfer funnel radio consign bear pipe instill siphon hand down bequeath translate transfuse drop a line drop a note give a call give a ring put on the air send out break traject
      Antonyms:
      receive get take

    لغات هم‌خانواده transmit

    • noun
      transmission, transmitter
    • verb - transitive
      transmit

    سوال‌های رایج transmit

    گذشته‌ی ساده transmit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده transmit در زبان انگلیسی transmitted است.

    شکل سوم transmit چی میشه؟

    شکل سوم transmit در زبان انگلیسی transmitted است.

    وجه وصفی حال transmit چی میشه؟

    وجه وصفی حال transmit در زبان انگلیسی transmitting است.

    سوم‌شخص مفرد transmit چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد transmit در زبان انگلیسی transmits است.

    ارجاع به لغت transmit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «transmit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transmit

    لغات نزدیک transmit

    • - transmissive
    • - transmissivity
    • - transmit
    • - transmittable
    • - transmittal
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.