گذشتهی ساده:
disseminatedشکل سوم:
disseminatedسومشخص مفرد:
disseminatesوجه وصفی حال:
disseminatingتخم کاشتن، منتشرکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the information disseminated by the radio
اطلاعات منتشرشده توسط رادیو
the dissemination of leftist political views
اشاعهی نظریات سیاسی (دست) چپی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disseminate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disseminate