گذشتهی ساده:
advertisedشکل سوم:
advertisedسومشخص مفرد:
advertisesوجه وصفی حال:
advertisingآگهی دادن، اعلان کردن، آگهی کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
She advertised for a servant.
او برای استخدام مستخدم آگهی کرد.
A billboard advertising a fishing competition.
تابلویی که مسابقهی ماهیگیری را اعلان میکرد.
انتشار دادن، نشان دادن، گویا بودن، شناساندن، اعلام کردن، بروز دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His features advertised his harsh and brutal nature.
قیافهاش نهاد خشن و سبع او را بروز میداد.
Let us not advertise our differences.
بیا اختلافات خود را بروز ندهیم.
تبلیغ کردن، تبلیغ تجاری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «advertise» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/advertise