گذشتهی ساده:
toutedشکل سوم:
toutedسومشخص مفرد:
toutsوجه وصفی حال:
toutingخریدار پیدا کردن، مشتری جلب کردن، صدای نکره ایجادکردن، بلند جار زدن، با صدای بلند انتشار دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a highly touted candidate
نامزد انتخاباتی که از او خیلی تعریف کردهاند
The product is touted as being completely natural.
ادعا شده که این محصول صددرصد طبیعی است.
Nowadays athletes are used to tout products.
این روزها برای گرمکردن بازار محصولات از ورزشکاران استفاده میکنند.
Bankers have visited Tehran to tout for investment.
بانکداران برای جلب سرمایهگذاری از تهران دیدن کردهاند.
A man who touts tickets for a living.
مردی که برای امرارمعاش در بازار سیاه بلیطفروشی میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tout» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tout