نشان دادن، نمایش دادن، ابراز کردن، فهماندن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Show me how to use this computer.
به من یاد بده که این کامپیوتر را چگونه باید بهکار برد.
Please show this gentleman out.
لطفاً این آقا را به خارج راهنمایی کنید.
At the theater, a young man showed us to our seats.
در تئاتر مرد جوانی ما را به طرف صندلیهایمان راهنمایی کرد.
I waited for her but she never showed.
منتظر او شدم؛ ولی او هرگز پیدایش نشد.
An experienced guide showed us around Kerman.
راهنمای باتجربهای کرمان را به ما نشان داد.
This goes to show that the local government was corrupt.
این نشان میدهد که دولت محلی فاسد بود.
Her surprize showed.
تعجب او عیان بود.
show me your tickets!
بلیطهای خود را به من نشان بدهید!
This picture shows him swimming.
این عکس او را درحال شنا کردن نشان میدهد.
Aghdas showed herself to be dishonest.
اقدس نشان داد که امانتدار نیست.
The new film will be shown tomorrow.
فیلم جدید فردا نمایش داده خواهدشد.
Her paintings are being shown at the Negarestan.
نقاشیهای او را در نگارستان به نمایش گذاشتهاند.
White cloth shows dirt.
پارچهی سفید چرکتاب است.
Faty's slip was showing under her skirt.
زیردامنی فاطی از زیر دامنش پیدا بود.
Once again, the sun showed.
خورشید بار دیگر پدیدار شد.
Their fear showed through their behaviour.
ترس آنها از رفتارشان پیدا بود.
Lilly showed herself briefly at the party.
لیلی برای زمان کوتاهی در مهمانی ظاهر شد.
A clock shows the time.
ساعت زمان را نشان میدهد.
Does that stain still show?
آیا آن لکه هنوز هم پیداست؟
a flaw that hardly shows
عیبی که کم توی چشم میخورد
The condemned showed no sign of remorse.
محکوم نشانی از ندامت بروز نداد.
Those soldiers' faces showed nothing but despair.
چهرهی آن سربازان حاکی از چیزی جز نومیدی نبود.
She showed herself to be reliable.
او نشان داد که قابلاعتماد است.
This letter shows Hassan's claims to be false.
این نامه دروغ بودن ادعاهای حسن را ثابت میکند.
This new book shows that Parvin Etessami was a great poet.
این کتاب جدید نشان میدهد که پروین اعتصامی شاعری بزرگ بود.
These phenomena show the existence of a single God.
این پدیدهها وجود خدایی یگانه را ثابت میکند.
to show that something is right
صحت چیزی را اثبات کردن
نمایش، نمایشگاه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an agricultural show
نمایشگاه کشاورزی
a flower show
نمایشگاه گل
one of the most successful shows in the New York theater
یکی از موفقترین نمایشهای تئاتر نیویورک
a musical show
نمایش موزیکال
a T.V. show
نمایش تلویزیونی
a long, boring show
نمایش طولانی و خستهکننده
ابراز، تجلی
a show of sympathy
ابراز همدردی
a show of his sincere love
تجلی عشق صادقانهی او
تظاهر، ادعا، وانمود، لاف
His threats were only a show.
تهدیدهای او فقط ظاهری بود.
They are too fond of show.
خیلی اهل پز دادن هستند.
a show of friendship
تظاهر به دوستی
اثر، نشان، نشانه
فرصت، شانس
کار، امر، قضیه
This is your show, not mine.
این کار تو است نه من.
let's get this show moving!
بیایید کار را شروع کنیم!
At this office she runs the whole show.
در این اداره او همهکاره است.
به داخل (یا خارج از محلی) راهنمایی کردن
پز دادن، فخر فروختن، جولان دادن
جلب توجه کردن، نمایش دادن، خودنمایی کردن، در معرض دید دیگران قرار دادن، به رخ کشیدن
ماهیت کسی را نشان دادن، آشکار کردن کسی، فاش کردن
رسیدن، حاضر شدن، حضور یافتن، سروکلهی کسی پیدا شدن
خجالت دادن، شرمسار کردن، شرمنده کردن، خجالتزده کردن
آشکار کردن، نمایان کردن، فاش کردن، مشخص کردن
(رأی دادن) بلند کردن دست، دست بالا کردن
به منظور تظاهر، برای نمایش
(انگلیس - عامیانه) احسنت!، معرکه!، مرحبا!
اثبات کردن، (بهطور مجابکننده) نشان دادن
put (or get) the show on the road
(عامیانه) دست به کار شدن، کار را آغاز کردن
show (somebody) a clean pair of heel
(عامیانه) فرار کردن (از گیر کسی)، زدن به چاک
(انگلیسی - عامیانه) از بستر خواب برخاستن
کسی را بیرون کردن (از اتاق یا خانه و غیره)، عذر کسی را خواستن
کسی را (دریافتن راه یا آدرس) راهنمایی کردن
ترس از خود نشان دادن، متزلزل شدن
ترس از خود بروز دادن، بزدلی خود را ظاهر کردن
(انگلیس - عامیانه) ترس از خود نشان دادن
(انگلیس - عامیانه) علاقه نشان دادن، خود را علاقهمند نشان دادن
(امریکا - عامیانه) شانس موفقیت و غیره داشتن، امید کامیابی داشتن
(در نمایش و غیره - سایر بازیگران را) تحتالشعاع قرار دادن
(بهویژه در تئاتر) خود را مرکز توجه تماشاچیان کردن، دیگر بازیگران را تحتالشعاع قرار دادن
(باوجود مشکلات و غیره) کار را باید ادامه داد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «show» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/show