تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
به داخل (یا خارج از محلی) راهنمایی کردن
پز دادن، فخر فروختن، جولان دادن
جلب توجه کردن، نمایش دادن، خودنمایی کردن، در معرض دید دیگران قرار دادن، به رخ کشیدن
ماهیت کسی را نشان دادن، آشکار کردن کسی، فاش کردن
رسیدن، حاضر شدن، حضور یافتن، سروکلهی کسی پیدا شدن
خجالت دادن، شرمسار کردن، شرمنده کردن، خجالتزده کردن
آشکار کردن، نمایان کردن، فاش کردن، مشخص کردن
(رأی دادن) بلند کردن دست، دست بالا کردن
به منظور تظاهر، برای نمایش
(انگلیس - عامیانه) احسنت!، معرکه!، مرحبا!
اثبات کردن، (بهطور مجابکننده) نشان دادن
put (or get) the show on the road
(عامیانه) دست به کار شدن، کار را آغاز کردن
show (somebody) a clean pair of heel
(عامیانه) فرار کردن (از گیر کسی)، زدن به چاک
(انگلیسی - عامیانه) از بستر خواب برخاستن
ظاهر شدن (در میان جمع)، رخ نمایی کردن
درملا عام ظاهر شدن، در میان جمع آمدن
کسی را بیرون کردن (از اتاق یا خانه و غیره)، عذر کسی را خواستن
کسی را (دریافتن راه یا آدرس) راهنمایی کردن
ترس از خود نشان دادن، متزلزل شدن
ترس از خود بروز دادن، بزدلی خود را ظاهر کردن
(انگلیس - عامیانه) ترس از خود نشان دادن
(انگلیس - عامیانه) علاقه نشان دادن، خود را علاقهمند نشان دادن
(امریکا - عامیانه) شانس موفقیت و غیره داشتن، امید کامیابی داشتن
(در نمایش و غیره - سایر بازیگران را) تحتالشعاع قرار دادن
(بهویژه در تئاتر) خود را مرکز توجه تماشاچیان کردن، دیگر بازیگران را تحتالشعاع قرار دادن
(باوجود مشکلات و غیره) کار را باید ادامه داد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «show» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/show