آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Show

    ʃoʊ ʃəʊ

    گذشته‌ی ساده:

    showed

    شکل سوم:

    shown

    سوم‌شخص مفرد:

    shows

    وجه وصفی حال:

    showing

    شکل جمع:

    shows

    معنی show | جمله با show

    verb - transitive verb - intransitive A1

    نشان دادن، نمایش دادن، ابراز کردن، فهماندن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Show me how to use this computer.

    به من یاد بده که این کامپیوتر را چگونه باید به‌کار برد.

    Please show this gentleman out.

    لطفاً این آقا را به خارج راهنمایی کنید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    At the theater, a young man showed us to our seats.

    در تئاتر مرد جوانی ما را به طرف صندلی‌هایمان راهنمایی کرد.

    I waited for her but she never showed.

    منتظر او شدم؛ ولی او هرگز پیدایش نشد.

    An experienced guide showed us around Kerman.

    راهنمای باتجربه‌ای کرمان را به ما نشان داد.

    This goes to show that the local government was corrupt.

    این نشان می‌دهد که دولت محلی فاسد بود.

    Her surprize showed.

    تعجب او عیان بود.

    show me your tickets!

    بلیط‌های خود را به من نشان بدهید!

    This picture shows him swimming.

    این عکس او را درحال شنا کردن نشان می‌دهد.

    Aghdas showed herself to be dishonest.

    اقدس نشان داد که امانت‌دار نیست.

    The new film will be shown tomorrow.

    فیلم جدید فردا نمایش داده خواهدشد.

    Her paintings are being shown at the Negarestan.

    نقاشی‌های او را در نگارستان به نمایش گذاشته‌اند.

    White cloth shows dirt.

    پارچه‌ی سفید چرک‌تاب است.

    Faty's slip was showing under her skirt.

    زیردامنی فاطی از زیر دامنش پیدا بود.

    Once again, the sun showed.

    خورشید بار دیگر پدیدار شد.

    Their fear showed through their behaviour.

    ترس آن‌ها از رفتارشان پیدا بود.

    Lilly showed herself briefly at the party.

    لیلی برای زمان کوتاهی در مهمانی ظاهر شد.

    A clock shows the time.

    ساعت زمان را نشان می‌دهد.

    Does that stain still show?

    آیا آن لکه هنوز هم پیداست؟

    a flaw that hardly shows

    عیبی که کم توی چشم می‌خورد

    The condemned showed no sign of remorse.

    محکوم نشانی از ندامت بروز نداد.

    Those soldiers' faces showed nothing but despair.

    چهره‌ی آن سربازان حاکی از چیزی جز نومیدی نبود.

    She showed herself to be reliable.

    او نشان داد که قابل‌اعتماد است.

    This letter shows Hassan's claims to be false.

    این نامه دروغ بودن ادعاهای حسن را ثابت می‌کند.

    This new book shows that Parvin Etessami was a great poet.

    این کتاب جدید نشان می‌دهد که پروین اعتصامی شاعری بزرگ بود.

    These phenomena show the existence of a single God.

    این پدیده‌ها وجود خدایی یگانه را ثابت می‌کند.

    to show that something is right

    صحت چیزی را اثبات کردن

    noun countable

    نمایش، نمایشگاه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    an agricultural show

    نمایشگاه کشاورزی

    a flower show

    نمایشگاه گل

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    one of the most successful shows in the New York theater

    یکی از موفق‌ترین نمایش‌های تئاتر نیویورک

    a musical show

    نمایش موزیکال

    a T.V. show

    نمایش تلویزیونی

    a long, boring show

    نمایش طولانی و خسته‌کننده

    noun countable

    ابراز، تجلی

    a show of sympathy

    ابراز همدردی

    a show of his sincere love

    تجلی عشق صادقانه‌ی او

    noun countable

    تظاهر، ادعا، وانمود، لاف

    His threats were only a show.

    تهدیدهای او فقط ظاهری بود.

    They are too fond of show.

    خیلی اهل پز دادن هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a show of friendship

    تظاهر به دوستی

    noun countable

    اثر، نشان، نشانه

    noun countable

    فرصت، شانس

    noun countable

    کار، امر، قضیه

    This is your show, not mine.

    این کار تو است نه من.

    let's get this show moving!

    بیایید کار را شروع کنیم!

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    At this office she runs the whole show.

    در این اداره او همه‌کاره است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد show

    1. noun demonstration, exhibition
      Synonyms:
      display showing presentation exhibition sight spectacle appearance representation manifestation parade program view fair exposition pageant array splash occurrence pomp panoply shine fireworks fanfare expo pageantry grandstand showboat
      Antonyms:
      hiding concealment
    1. noun entertainment event
      Synonyms:
      entertainment performance spectacle play movie film picture presentation production drama comedy cinema flick motion picture act pageant appearance carnival burlesque
    1. noun false front; appearance given
      Synonyms:
      appearance pretense guise face pose front impression illusion semblance sham display affectation ostentation parade profession effect simulacrum make-believe air likeness pretext showing shine splash showboat grandstand play
      Antonyms:
      reality truth
    1. verb actively exhibit something
      Synonyms:
      display present exhibit reveal offer demonstrate produce put on expose air flaunt parade unveil unfold set out sport brandish wave afford supply submit deal in sell proffer lay out lay bare stage showcase trot out flash flourish mount arrive attend bare blazon disport spread streak vaunt unfurl
      Antonyms:
      hide conceal
    1. verb passively exhibit something
      Synonyms:
      appear reveal demonstrate display present indicate manifest prove arrive emerge materialize turn up clarify explain disclose divulge unveil establish evidence assert register mark note determine instruct teach illustrate discover loom get make known point evince testify to be visible put in appearance come reach show up make out lay out ostend project get in make the scene show one’s face blow in
      Antonyms:
      hide conceal
    1. verb grant
      Synonyms:
      give confer bestow dispense accord act with
      Antonyms:
      deny refuse veto
    1. verb accompany
      Synonyms:
      attend escort guide lead conduct see direct steer route shepherd pilot
      Antonyms:
      leave alone abandon

    Phrasal verbs

    show in (or out)

    به داخل (یا خارج از محلی) راهنمایی کردن

    show off

    پز دادن، فخر فروختن، جولان دادن

    جلب توجه کردن، نمایش دادن، خودنمایی کردن، در معرض دید دیگران قرار دادن، به رخ کشیدن

    show somebody up

    ماهیت کسی را نشان دادن، آشکار کردن کسی، فاش کردن

    show up

    رسیدن، حاضر شدن، حضور یافتن، سروکله‌ی کسی پیدا شدن

    خجالت دادن، شرمسار کردن، شرمنده کردن، خجالت‌زده کردن

    آشکار کردن، نمایان کردن، فاش کردن، مشخص کردن

    Collocations

    a show of hands

    (رأی دادن) بلند کردن دست، دست بالا کردن

    for show

    به منظور تظاهر، برای نمایش

    Idioms

    good show!

    (انگلیس - عامیانه) احسنت!، معرکه!، مرحبا!

    go to show

    اثبات کردن، (به‌طور مجاب‌کننده) نشان دادن

    put (or get) the show on the road

    (عامیانه) دست به کار شدن، کار را آغاز کردن

    show (somebody) a clean pair of heel

    (عامیانه) فرار کردن (از گیر کسی)، زدن به چاک

    show a leg

    (انگلیسی - عامیانه) از بستر خواب برخاستن

    Idioms بیشتر

    show one's face

    ظاهر شدن (در میان جمع)، رخ نمایی کردن

    درملا عام ظاهر شدن، در میان جمع آمدن

    show somebody the door

    کسی را بیرون کردن (از اتاق یا خانه و غیره)، عذر کسی را خواستن

    show somebody the way

    کسی را (دریافتن راه یا آدرس) راهنمایی کردن

    show the white feather

    ترس از خود نشان دادن، متزلزل شدن

    ترس از خود بروز دادن، بزدلی خود را ظاهر کردن

    (انگلیس - عامیانه) ترس از خود نشان دادن

    show willing

    (انگلیس - عامیانه) علاقه نشان دادن، خود را علاقه‌مند نشان دادن

    stand (or have) a show

    (امریکا - عامیانه) شانس موفقیت و غیره داشتن، امید کامیابی داشتن

    steal the show

    (در نمایش و غیره - سایر بازیگران را) تحت‌الشعاع قرار دادن

    (به‌ویژه در تئاتر) خود را مرکز توجه تماشاچیان کردن، دیگر بازیگران را تحت‌الشعاع قرار دادن

    the show must go on

    (باوجود مشکلات و غیره) کار را باید ادامه داد

    سوال‌های رایج show

    گذشته‌ی ساده show چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده show در زبان انگلیسی showed است.

    شکل سوم show چی میشه؟

    شکل سوم show در زبان انگلیسی shown است.

    شکل جمع show چی میشه؟

    شکل جمع show در زبان انگلیسی shows است.

    وجه وصفی حال show چی میشه؟

    وجه وصفی حال show در زبان انگلیسی showing است.

    سوم‌شخص مفرد show چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد show در زبان انگلیسی shows است.

    ارجاع به لغت show

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «show» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/show

    لغات نزدیک show

    • - shovelnose sturgeon
    • - shover
    • - show
    • - show (somebody) a clean pair of heel
    • - show a decline
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.