فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Grandstand

ˈɡrændstænd ˈɡrændstænd

معنی

noun verb - intransitive

جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب‌دوانی یا ورزشگاه‌ها، حضار، شنوندگان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grandstand

  1. verb show off
    Synonyms:
    flaunt it strut swagger parade prance put on airs be vain showboat play to the crowd be ostentatious hot dog

ارجاع به لغت grandstand

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grandstand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grandstand

لغات نزدیک grandstand

پیشنهاد بهبود معانی