با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Parade

pəˈreɪd pəˈreɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    paraded
  • شکل سوم:

    paraded
  • سوم‌شخص مفرد:

    parades
  • وجه وصفی حال:

    parading
  • شکل جمع:

    parades

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
(نظامی) رژه، سان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a military parade
- رژه نظامی
- The parade ended with the fireworks display.
- سان با نمایش آتش‌بازی به پایان رسید.
- People lined the sidewalks to watch the parade.
- مردم برای تماشای رژه در پیاده‌روها صف کشیده بودند.
noun countable
دسته، رژه، گروه، سلسله (لباس و مد) نمایش (مجموعه‌ای از افراد یا چیزهایی که یکی پس از دیگری ظاهر می‌شوند)
- A parade of witnesses testified in court.
- یک دسته شهود در دادگاه شهادت دادند.
- The parade of cars stretched for miles.
- رژه‌ی ماشین‌ها کیلومترها امتداد داشت.
- a parade of bestsellers
- سلسله‌ای از کتاب‌های پرفروش
noun countable
انگلیسی بریتانیایی ردیف، راسته (مغازه)
- The parade of shops on the high street offers a variety of goods and services.
- در این ردیف از مغازه‌ها در خیابان اصلی کالاها و خدمات متنوعی ارائه می‌شود.
- I love exploring the variety of boutiques on the parade.
- عاشق گشت‌وگذار در انواع بوتیک‌ها در راسته هستم.
verb - intransitive verb - transitive
(نظامی) رژه رفتن، سان دادن، به رژه واداشتن، به صف درآوردن
- The soldiers paraded down Sa'di avenue.
- سربازان در راستای خیابان سعدی رژه رفتند.
- The military personnel paraded in full uniform.
- پرسنل نظامی با لباس کامل سان دادند.
- The soldiers will parade in front of the general to show their readiness for battle.
- سربازان مقابل ژنرال رژه خواهند رفت تا آمادگی خود برای نبرد را نشان دهند.
verb - intransitive verb - transitive
به رخ کشیدن، خودنمایی کردن، به جلوه درآوردن، جولان دادن
- to parade one's wealth
- ثروت خود را به رخ دیگران کشیدن
- young men parading in their new cars
- مردان جوانی که اتومبیل‌های خود را به رخ دیگران می‌کشیدند
- Ladies paraded in their silk dresses.
- خانم‌ها با پیراهن‌های ابریشم خود جولان می‌دادند.
noun
جلوه، نمایش
- a mere parade of his knowledge
- فقط نمایشی از دانش او
- The parade of talent at the talent show was truly impressive.
- نمایش استعدادها در نمایش استعدادها به‌راستی چشمگیر بود.
noun countable
پیاده‌راه
- Couples walked hand in hand along the parade.
- زوج‌ها دست‌ در‌ دست هم در پیاده‌راه قدم می‌زدند.
- The parade was a popular spot for locals and tourists alike to relax.
- پیاده‌راه مکانی محبوب برای مردم محلی و گردشگران برای آرامش و استراحت بود.
verb - intransitive
راهپیمایی کردن، رژه رفتن
- Protesting workers paraded in front of Majless.
- کارگران معترض جلو مجلس رژه رفتند.
- Hundreds of people gathered to parade through the town.
- صدها نفر برای راهپیمایی کردن در شهر جمع شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parade

  1. noun pageant, display
    Synonyms: array, autocade, cavalcade, ceremony, column, demonstration, exhibition, fanfare, flaunting, line, march, ostentation, panoply, pomp, procession, review, ritual, shine, show, spectacle, train, vaunting
  2. verb show off; march
    Synonyms: advertise, air, boast, brag, brandish, declare, demonstrate, disclose, display, disport, divulge, exhibit, expose, flash, flaunt, march in review, prance, proclaim, publish, reveal, sport, strut, swagger, trot out, vaunt
    Antonyms: conceal, hide

Collocations

ارجاع به لغت parade

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/parade

لغات نزدیک parade

پیشنهاد بهبود معانی