گذشتهی ساده:
paradedشکل سوم:
paradedسومشخص مفرد:
paradesوجه وصفی حال:
paradingشکل جمع:
parades(نظامی) رژه، سان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
a military parade
رژه نظامی
The parade ended with the fireworks display.
سان با نمایش آتشبازی به پایان رسید.
People lined the sidewalks to watch the parade.
مردم برای تماشای رژه در پیادهروها صف کشیده بودند.
دسته، رژه، گروه، سلسله (لباس و مد) نمایش (مجموعهای از افراد یا چیزهایی که یکی پس از دیگری ظاهر میشوند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A parade of witnesses testified in court.
یک دسته شهود در دادگاه شهادت دادند.
The parade of cars stretched for miles.
رژهی ماشینها کیلومترها امتداد داشت.
a parade of bestsellers
سلسلهای از کتابهای پرفروش
انگلیسی بریتانیایی ردیف، راسته (مغازه)
The parade of shops on the high street offers a variety of goods and services.
در این ردیف از مغازهها در خیابان اصلی کالاها و خدمات متنوعی ارائه میشود.
I love exploring the variety of boutiques on the parade.
عاشق گشتوگذار در انواع بوتیکها در راسته هستم.
(نظامی) رژه رفتن، سان دادن، به رژه واداشتن، به صف درآوردن
The soldiers paraded down Sa'di avenue.
سربازان در راستای خیابان سعدی رژه رفتند.
The military personnel paraded in full uniform.
پرسنل نظامی با لباس کامل سان دادند.
The soldiers will parade in front of the general to show their readiness for battle.
سربازان مقابل ژنرال رژه خواهند رفت تا آمادگی خود برای نبرد را نشان دهند.
به رخ کشیدن، خودنمایی کردن، به جلوه درآوردن، جولان دادن
to parade one's wealth
ثروت خود را به رخ دیگران کشیدن
young men parading in their new cars
مردان جوانی که اتومبیلهای خود را به رخ دیگران میکشیدند
Ladies paraded in their silk dresses.
خانمها با پیراهنهای ابریشم خود جولان میدادند.
جلوه، نمایش
a mere parade of his knowledge
فقط نمایشی از دانش او
The parade of talent at the talent show was truly impressive.
نمایش استعدادها در نمایش استعدادها بهراستی چشمگیر بود.
پیادهراه
Couples walked hand in hand along the parade.
زوجها دست در دست هم در پیادهراه قدم میزدند.
The parade was a popular spot for locals and tourists alike to relax.
پیادهراه مکانی محبوب برای مردم محلی و گردشگران برای آرامش و استراحت بود.
راهپیمایی کردن، رژه رفتن
Protesting workers paraded in front of Majless.
کارگران معترض جلو مجلس رژه رفتند.
Hundreds of people gathered to parade through the town.
صدها نفر برای راهپیمایی کردن در شهر جمع شدند.
پز دادن، به رخ دیگران کشیدن
در معرض نمایش، درحال رژه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «parade» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parade