فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Brag

bræɡ bræɡ

گذشته‌ی ساده:

bragged

شکل سوم:

bragged

سوم‌شخص مفرد:

brags

وجه وصفی حال:

bragging

صفت تفضیلی:

bragger

صفت عالی:

braggest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive informal

پز دادن، لاف زدن، قپی آمدن، بالیدن، چسی آمدن، هارت‌وپورت کردن، نازیدن، منم‌منم کردن، فخر فروختن، رجز خواندن

She bragged a lot about her children's education.

خیلی درباره‌ی تحصیلات فرزندانش به خود می‌نازید.

stop bragging

دست از لاف زدن بردارید

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He kept bragging about his braveries during the war.

دائماً درباره‌ی دلاوری‌های خود در جنگ لاف می‌زد.

noun uncountable

لاف، قپی، مباهات، افتخار، بالیدن، تفاخر، فخر، بالندگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

the brag and show of that royal court

لاف و گزافی که در آن دربار سلطنتی وجود داشت

The team's win was the ultimate brag for the underdogs.

برد این تیم نهایت افتخار برای تیم‌های ضعیف بود.

adjective

قدیمی لاف‌زن، چاخان، فخرفروش، خودستا

the braggest of all soldiers

چاخان‌ترین سرباز

His brag skills on the basketball court were unmatched.

مهارت‌های خودستایی او در زمین بسکتبال بی‌نظیر بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brag

  1. verb talk boastingly
    Synonyms:
    boast swagger mouth vaunt exult crow gloat puff bluster prate showboat grandstand gasconade blow one’s own horn pat oneself on the back hotdog jive shuck rodomontade
    Antonyms:
    be quiet be modest deprecate

ارجاع به لغت brag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brag

لغات نزدیک brag

پیشنهاد بهبود معانی