با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mouth

maʊθ maʊθ maʊθ maʊθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mouthed
  • شکل سوم:

    mouthed
  • سوم‌شخص مفرد:

    mouths
  • وجه وصفی حال:

    mouthing
  • شکل جمع:

    mouths

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
کالبدشناسی دهان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Open your mouth.
- دهانت را باز کن.
- She shut her mouth.
- دهانش را بست.
- He covered his mouth with his hand.
- با دستش دهانش را گرفت.
- The dog seized the bone in his mouth.
- سگ استخوان را در دهان نگه داشت.
noun countable C1
دهنه، سر (بطری)
- The mouth of the bottle was sealed tightly with a cork.
- دهنه‌ی بطری با چوب‌پنبه‌ی محکم بسته شده بود.
- The mouth of the bottle was wide.
- سر بطری گشاد بود.
noun countable C1
دهانه، مدخل (غار و تونل و غیره)
- the mouth of a volcano
- دهانه‌ی آتشفشان
- the mouth of a cave
- دهانه‌ی غار
- the mouth of a tunnel
- مدخل تونل
noun countable C1
دهانه، مصب (رود)
- the mouth of the Amazon River
- مصب رود آمازون
- Fishermen gathered at the mouth of the river.
- ماهیگیران در دهانه‌ی رودخانه جمع شدند.
verb - transitive
با حرکت لب گفتن
- She mouthed her favorite song lyrics as she danced around the room.
- وقتی که در اتاق می‌رقصید، متن آهنگ محبوبش را با حرکت لب گفت.
- She kept mouthing the word "no."
- او پیوسته بدون صدا با لب‌هایش واژه‌ی «نه» را ادا می‌کرد.
verb - transitive
با ادا و اصول گفتن
- He was mouthing big words to hide shallow thoughts.
- برای نهان‌سازی افکار سطحی خود، واژه‌های قلمبه بر دهان می‌راند.
- She mouthed her apologies.
- عذرخواهی‌هایش خود را با ادا و اصول گفت.
noun countable
نان‌خور، عائله
- I have six mouths to feed.
- من شش نفر نان‌خور دارم.
- He had too many mouths to feed.
- عائله‌ی خیلی زیادی داشت.
noun countable
سخنگو
- The team captain was the mouth of the players.
- کاپیتان تیم سخنگوی بازیکنان بود.
- The mouth for the company delivered a statement to the press.
- سخنگوی این شرکت بیانیه‌ای را به مطبوعات ارائه کرد.
noun
زبان توهین‌آمیز، بی‌ادبی
- He was dismissed from the meeting for his mouth.
- او به دلیل زبان توهین‌آمیزش از جلسه اخراج شد.
- The teacher had to address the student's mouth in front of the class.
- معلم مجبور شد جلو کلاس به بی‌ادبی دانش‌آموز بپردازد.
verb - transitive
تکرار کردن، طوطی‌وار گفتن
- She just mouths off whatever she hears without thinking.
- بدون اینکه فکر کند، هر چیزی که می‌شنود تکرار می‌کند.
- He mouthed the lyrics to the song, but didn't know what they meant.
- او متن آهنگ را طوطی‌وار گفت اما معنی آن را نمی‌دانست.
verb - transitive
زیر لب گفتن
- He tends to mouth his words when he's nervous.
- او تمایل دارد وقتی عصبی است حرف‌هایش را زیر لب بگوید.
- She was so tired she could only mouth her responses.
- او آن‌قدر خسته بود که فقط می‌توانست پاسخ‌هایش را زیر لب بگوید.
verb - transitive
در دهان گذاشتن، وارد دهان کردن، خوردن
- He mouthed down six boiled eggs.
- شش تخم‌مرغ آب‌پز را در دهان گذاشت.
- He quickly mouthed the pizza.
- پیتزا رو سریع خورد.
verb - intransitive
دهن‌کجی کردن
- The student started to mouth off to his teacher in class.
- دانش‌آموز سر کلاس شروع کرد به دهن‌کجی کردن به معلمش.
- Please don't mouth off to me like that again.
- خواهش می‌کنم دیگه این‌طوری به من دهن‌کجی نکن.
verb - intransitive
شکلک درآوردن
- The children were giggling and mouthing.
- بچه‌ها داشتند هرهر می‌خندیدند و شکلک درمی‌آوردند.
- She mouthed in delight.
- از خوشحالی شکلک درآورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mouth

  1. noun opening
    Synonyms: aperture, beak, box, cavity, chops, clam, crevice, delta, door, embouchement, entrance, estuary, firth, fly trap, funnel, gate, gills, gob, harbor, inlet, jaws, kisser, lips, mush, orifice, portal, rim, trap, yap
  2. noun backtalk
    Synonyms: boasting, braggadocio, bragging, cheek, empty talk, freshness, gas, guff, hot air, idle talk, impudence, insolence, lip, rudeness, sass, sauce

Phrasal verbs

  • mouth off

    (عامیانه) بلند حرف‌زدن، پرحرفی کردن، یاوه‌گویی کردن

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت mouth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mouth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mouth

لغات نزدیک mouth

پیشنهاد بهبود معانی