امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mouth

maʊθ maʊθ maʊθ maʊθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mouthed
  • شکل سوم:

    mouthed
  • سوم‌شخص مفرد:

    mouths
  • وجه وصفی حال:

    mouthing
  • شکل جمع:

    mouths

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
کالبدشناسی دهان link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Open your mouth.
- دهانت را باز کن.
- She shut her mouth.
- دهانش را بست.
- He covered his mouth with his hand.
- با دستش دهانش را گرفت.
- The dog seized the bone in his mouth.
- سگ استخوان را در دهان نگه داشت.
noun countable C1
دهنه، سر (بطری)
- The mouth of the bottle was sealed tightly with a cork.
- دهنه‌ی بطری با چوب‌پنبه‌ی محکم بسته شده بود.
- The mouth of the bottle was wide.
- سر بطری گشاد بود.
noun countable C1
دهانه، مدخل (غار و تونل و غیره)
- the mouth of a volcano
- دهانه‌ی آتشفشان
- the mouth of a cave
- دهانه‌ی غار
- the mouth of a tunnel
- مدخل تونل
noun countable C1
دهانه، مصب (رود)
- the mouth of the Amazon River
- مصب رود آمازون
- Fishermen gathered at the mouth of the river.
- ماهیگیران در دهانه‌ی رودخانه جمع شدند.
verb - transitive
با حرکت لب گفتن
- She mouthed her favorite song lyrics as she danced around the room.
- وقتی که در اتاق می‌رقصید، متن آهنگ محبوبش را با حرکت لب گفت.
- She kept mouthing the word "no."
- او پیوسته بدون صدا با لب‌هایش واژه‌ی «نه» را ادا می‌کرد.
verb - transitive
با ادا و اصول گفتن
- He was mouthing big words to hide shallow thoughts.
- برای نهان‌سازی افکار سطحی خود، واژه‌های قلمبه بر دهان می‌راند.
- She mouthed her apologies.
- عذرخواهی‌هایش خود را با ادا و اصول گفت.
noun countable
نان‌خور، عائله
- I have six mouths to feed.
- من شش نفر نان‌خور دارم.
- He had too many mouths to feed.
- عائله‌ی خیلی زیادی داشت.
noun countable
سخنگو
- The team captain was the mouth of the players.
- کاپیتان تیم سخنگوی بازیکنان بود.
- The mouth for the company delivered a statement to the press.
- سخنگوی این شرکت بیانیه‌ای را به مطبوعات ارائه کرد.
noun
زبان توهین‌آمیز، بی‌ادبی
- He was dismissed from the meeting for his mouth.
- او به دلیل زبان توهین‌آمیزش از جلسه اخراج شد.
- The teacher had to address the student's mouth in front of the class.
- معلم مجبور شد جلو کلاس به بی‌ادبی دانش‌آموز بپردازد.
verb - transitive
تکرار کردن، طوطی‌وار گفتن
- She just mouths off whatever she hears without thinking.
- بدون اینکه فکر کند، هر چیزی که می‌شنود تکرار می‌کند.
- He mouthed the lyrics to the song, but didn't know what they meant.
- او متن آهنگ را طوطی‌وار گفت اما معنی آن را نمی‌دانست.
verb - transitive
زیر لب گفتن
- He tends to mouth his words when he's nervous.
- او تمایل دارد وقتی عصبی است حرف‌هایش را زیر لب بگوید.
- She was so tired she could only mouth her responses.
- او آن‌قدر خسته بود که فقط می‌توانست پاسخ‌هایش را زیر لب بگوید.
verb - transitive
در دهان گذاشتن، وارد دهان کردن، خوردن
- He mouthed down six boiled eggs.
- شش تخم‌مرغ آب‌پز را در دهان گذاشت.
- He quickly mouthed the pizza.
- پیتزا رو سریع خورد.
verb - intransitive
دهن‌کجی کردن
- The student started to mouth off to his teacher in class.
- دانش‌آموز سر کلاس شروع کرد به دهن‌کجی کردن به معلمش.
- Please don't mouth off to me like that again.
- خواهش می‌کنم دیگه این‌طوری به من دهن‌کجی نکن.
verb - intransitive
شکلک درآوردن
- The children were giggling and mouthing.
- بچه‌ها داشتند هرهر می‌خندیدند و شکلک درمی‌آوردند.
- She mouthed in delight.
- از خوشحالی شکلک درآورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mouth

  1. noun opening
    Synonyms:
    aperture beak box cavity chops clam crevice delta door embouchement entrance estuary firth fly trap funnel gate gills gob harbor inlet jaws kisser lips mush orifice portal rim trap yap
  1. noun backtalk
    Synonyms:
    boasting braggadocio bragging cheek empty talk freshness gas guff hot air idle talk impudence insolence lip rudeness sass sauce

Phrasal verbs

  • mouth off

    (عامیانه) بلند حرف‌زدن، پرحرفی کردن، یاوه‌گویی کردن

Collocations

Idioms

  • down in (or at) the mouth

    (عامیانه) دارای لب‌ولوچه‌های آویزان، خیط، ناخشنود، گرفته

  • from mouth to mouth

    دهان‌به‌دهان، به‌طور شفاهی، از یک نفر به نفر دیگر

  • give mouth to

    گفتن، به زبان آوردن، زبانزد کردن

  • have a big mouth

    بدون پیش‌اندیشی حرف زدن، نابجا حرف زدن، اختیار زبان خود را نداشتن

  • from the horse's mouth

    (عامیانه) از منابع قابل اعتماد، از مراجع اصلی، از منبع موثق

  • put one's foot in one's mouth

    نسنجیده حرف زدن، حرف بی‌جا زدن، دهان خود را بی‌موقع گشودن، گاف دادن

  • from hand to mouth

    فقط به‌قدر نیاز (نه بیشتر)، در عسرت، دست به دهانی

  • never look a gift horse in the mouth

    دهان (یا دندان‌های) اسب پیشکشی را بررسی نکن(نمی‌شمارند)، از هدیه خرده‌گیری نکن

  • shoot off one's mouth

    (امریکا - عامیانه) 1- با بی‌فکری حرف زدن، نسنجیده سخن گفتن، حرف پراندن 2- پز دادن، رجز خواندن

  • by word of mouth

    شفاهی، زبانی، به‌طور شفاهی، دهان‌به‌دهان

سوال‌های رایج mouth

معنی mouth به فارسی چی میشه؟

کلمه "mouth" به زبان انگلیسی به معنای "دهان" است و در زبان فارسی نیز به همین شکل ترجمه می‌شود. دهان یکی از اعضای اصلی بدن انسان و بسیاری از موجودات زنده است و نقش‌های مهمی در زندگی روزمره ایفا می‌کند. در ادامه به بررسی معانی و نکات جالب مربوط به این کلمه می‌پردازیم.

تعریف و ساختار دهان

دهان به عنوان یک عضو حرکتی و حسی شناخته می‌شود که به واسطه‌ی آن غذا وارد بدن شده و صدا تولید می‌شود. ساختار دهان شامل لب‌ها، زبان، دندان‌ها و غشاهای مخاطی است. دهان به دو قسمت اصلی تقسیم می‌شود: دهان خارجی (که شامل لب‌ها و ناحیه‌ی قابل مشاهده است) و دهان داخلی (که شامل زبان و دندان‌ها می‌شود).

نقش‌های دهان

دهان در فرآیندهای مختلفی نقش دارد:

- غذا خوردن: یکی از مهم‌ترین وظایف دهان، دریافت و جویدن غذا است. دندان‌ها به خرد کردن غذا کمک کرده و زبان نیز در بلعیدن آن نقش دارد.

- صحبت کردن: دهان برای تولید صدا و گفتار استفاده می‌شود. حرکت زبان و لب‌ها در ایجاد حرکات صوتی مؤثر است.

- حس چشایی: زبان دارای جوانه‌های چشایی است که طعم‌های مختلف را شناسایی می‌کند و از این طریق به ما درک بهتری از غذاها می‌دهد.

نکات جالب

- تنوع در ساختار: در برخی از موجودات زنده، ساختار دهان متفاوت است. برای مثال، در برخی از حیوانات مثل پروانه‌ها، دهان به شکل لوله‌ای است که به آنها اجازه می‌دهد نکتار را از گل‌ها جذب کنند.

- حفظ بهداشت دهان: بهداشت دهان و دندان بسیار مهم است و نادیده گرفتن آن می‌تواند به مشکلات جدی مانند پوسیدگی دندان و بیماری‌های لثه منجر شود.

- زبان و فرهنگ: زبان به عنوان یکی از اعضای دهان، نقش بسیار مهمی در ارتباطات انسانی دارد. همچنین زبان‌ها و لهجه‌ها به فرهنگ‌های مختلف تعلق دارند و می‌توانند نمادی از هویت فرهنگی باشند.

کاربردهای اصطلاحی

کلمه "mouth" در زبان انگلیسی به صورت اصطلاحی نیز استفاده می‌شود. به عنوان مثال:

- "Mouth of a river": به دهانه یک رودخانه اشاره دارد که جایی است که رودخانه به دریا یا دریاچه می‌ریزد.

- "To put words in someone's mouth": به معنای نسبت دادن سخنان به شخصی است که او هرگز آن‌ها را نگفته است.

ارجاع به لغت mouth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mouth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mouth

لغات نزدیک mouth

پیشنهاد بهبود معانی