گذشتهی ساده:
mouthedشکل سوم:
mouthedسومشخص مفرد:
mouthsوجه وصفی حال:
mouthingشکل جمع:
mouthsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(عامیانه) بلند حرفزدن، پرحرفی کردن، یاوهگویی کردن
کف کردن دهان
(عامیانه) دارای لبولوچههای آویزان، خیط، ناخشنود، گرفته
دهانبهدهان، بهطور شفاهی، از یک نفر به نفر دیگر
گفتن، به زبان آوردن، زبانزد کردن
بدون پیشاندیشی حرف زدن، نابجا حرف زدن، اختیار زبان خود را نداشتن
دهان کسی را آب انداختن، سخت مشتاق کردن
on the wrong side of one's mouth
با ندامت، با پشیمانی
take the words (right) out of one's mouth
آنچه را که کس دیگری میخواهد بگوید گفتن، در گفتن پیشدستی کردن
(عامیانه) از منابع قابل اعتماد، از مراجع اصلی، از منبع موثق
look as if butter would not melt in one's mouth
تظاهر به کمرویی کردن، کمرو و معصوم به نظر آمدن
نسنجیده حرف زدن، حرف بیجا زدن، دهان خود را بیموقع گشودن، گاف دادن
to look a gift horse in the mouth
از هدیهی دریافتی عیب گرفتن، دندان اسب پیشکشی را شمردن
فقط بهقدر نیاز (نه بیشتر)، در عسرت، دست به دهانی
have one's heart at one's mouth (or boots)
دلهره داشتن، دلواپس بودن، نگرانی داشتن
(خوراک) خوشمزه بودن، نرم و لذیذ بودن
never look a gift horse in the mouth
دهان (یا دندانهای) اسب پیشکشی را بررسی نکن(نمیشمارند)، از هدیه خردهگیری نکن
(امریکا - عامیانه) 1- با بیفکری حرف زدن، نسنجیده سخن گفتن، حرف پراندن 2- پز دادن، رجز خواندن
born with a silver spoon in one's mouth
زاده شده در خانواده پولدار
شفاهی، زبانی، بهطور شفاهی، دهانبهدهان
to hear something straight from the horse's mouth
از منبع موثق شنیدن، مستقیم از دهان خود شخص شنیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mouth» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mouth